مداخله نظامی امپریالیزم امریکا درکشورهای جهان و نقش ان درتشکل نیروهای تروریست دینی ومذهبی وفاشیزم درجهان

( قسمت دوم )

علی رستمی

بعدازجنگ  جهانی دوم کشورهای بزرگ اقتصادی اروپا بریتانیا ، فرانسه استراتیژی نیولیبرالیزم را برای گسترش توسعه قدرت طلبی اقتصادی و جبران مصارف و ضررجنگ  درکشورهای جهان سوم تدوین نمودند. تا ازاین طریق بتوانند ، بالای کشورهای مستعمره که ازخود برای آزادی سیاسی واقتصادی مقاومت نشان می دادند، غیرمستقیم منافع خویش را تامین نمایند. کشورهای جهان سوم نسبت رکود وعقب مانی اقتصادی نمی توانستند که ازسلطه قدرت های بزرگ اقتصادی بیرون بیایند، مجبور بودند که با آنها ازراه های مختلفی ازدرسازش عمل نمایند، اگر این کشورها ازتسلط کشورهای اروپایی بیرون می شدند، به معرض تنبیه اقتصادی و تهدید نظامی توسط امریکا مواجه می گردیدند؛ ومجبور بودند که با تجارت بازار آزاد ازطریق فروش اموال صادراتی وانتقال سرمایه های شان برای اینکه نیروی کار ارزان و فراوان داشتند ،معامله  نمایند.دراین صورت سیلی از سرمایه های بزرگی صنعتی به کشورهای جهان سوم سرازیر شد. با مزد ارزان سود بیشتراین کشورها به گدام بزرگی تولیدی کشورهای بزرگ مانند  :امریکا ،انگلیس ،فرانسه ، المان وغیره تبدیل شدند. طوریکه لنین گفته است:«  همچنانکه سرمایداری پیشرفت میکند نه فقط محصولات ، بلکه خود سرمایه، نه تنها محصولات خود، بلکه تمام فرآیند تولیدرا صادرمیکند.» بنابراین اکثریت شرکت های غول پیکر امریکایی ، فناوری، کارخانه ها وشبکه های فروش خود کار را به کشورهای که دستمزد پایین  نسبت به کارگران امریکایی پرداخته می شد، صادر کرده اند.  این اقدام زیر نام « گلوبالیزم » یا جهانی شدن بعداز فروپاشی اتحادشوروی بالخصوص درکشورهای اروپایی شرقی وسایر نقاط جهان در دوران رهبری مارگریت تاچر صدراعظم انگلستان وجیمی کارتر رئیس جمهور امریکا  آغاز؛ ومورد تحقق قرارگرفت.  با این تیوری جدید بازهم سرمایه های بیشتری از کشورهای امریکا و اروپا در کشورهای جهان سوم بالخصوص اروپایی شرقی، چین، تایوان وغیره سرازیر شد.امریکا که بعداز فروپاشی شوروی به مثابه ابرقدرت جهانی بدون حریف تبدیل شده بود، خواست تا سرحدات امپراتوری خودرا بیشترتوسعه بدهد ویک جا با شرکایی اروپای خویش داخل اقدام تصفیه حساب با کشورهای که در زمان اتحادشوروی دراقمارش قرارداشت شود .بعداز حمله به یوگوسلاویا وتجزیه  آن به سه کشور ،روی به سوی شرق میانه علیه عراق نمود. امریکا و شرکایی اروپایی اش بهانه مبنی برداشتن سلاحی هسته وی  وهمچنان توسط دولت بوش (پدر) گفته میشد :«  نیروهای امریکایی در خاورمیانه برای دفاع از عربستان درباره حمله قریب الوقوع عراق لازم وضروریست ».(طوریکه امروز علیه روسیه وایران می نمایند)  به این منظور امریکایی ها وطرفدرانش تبلیغ را علیه صدام حسین بنام «  قصاب بغداد » یک « مرد دیوانه » ،  «روانی تغیر شکل داده » و « جانور» اطلاق می شد، شروع نمودند،رییس جمهور بوش اورا  « بدتراز هیتلر  » معرفی میکرد.با این تبلیغات می خواست که زمینه یورش را به عراق مساعد و آغاز نماید.تا اینکه درسال۲۰۰۳ ترسایی به کشور عراق حمله و حکومت صدام حسین راسرنگون وخودش را بعد از مدتی گرفتار و توسط نیروهای نظامی امریکا بعداز محکمه اعدام کردید. ازآن زمان به بعد جنگ های خونین قومی ومذهبی درعراق آغاز و تشدید یافته که تابه امروز هنوزهم درآتش جنگ مردم عراق با داعش والقاعده دست وپنجه نرم می کنند ،که تا به حال پیش از سه میلیون عراقی به قتل رسیده است و نزدیک به نصف شهرهای عراق ویران ودرحدود یک میلیون مردم آن آواره و مهاجر به کشورهای خارجی شده که این غایله هنوزهم جریان دارد.

 حمله نظامی در سال ۱۹۸۶  و بمباران طرابلس و بنغازی ومرتبه دوم در۲۰۱۱  ترسایی توسط نیروهای نظامی امریکا به لیبیا وسرنگونی معمر القذافی که  این کشور دریک بی ثباتی سیاسی  قرار گرفته وجنگ های قومی وقبیله وی آغازو گسترش یافت وهزاران تن کشته وبی خانمان شدند.هنوزهم ثبات سیاسی کامل دراین کشور بوجود نیامده است . گناهی قذافی این بود  که درسال 1969 گروهی تبهکار و زشت ثروتمند  واجیران امپریالیستی را سرنگون کرد و با استفاده از سرمایه نفت ونیروی بشری نیازمندی های مردم را برآورده می ساخت، وبه سوی جامعه مساوات طلبانه درحرکت بود. همچنان صنعت نفت لیبیا را ملی ساخت . لیبیا از سال ۱۹۸۰ ـ ۱۹۹۰ مورد تبلیغ و اتهامات ناروای رسانه های امریکایی وغربی قرارگرفته بود و آنرا تروریست وهواپیما ربا می نامیدند ، و آنرا تهدید جدی علیه امنیت امریکا قلمداد می کردند. درحالی که لیبیا دارای سه میلیون نفوس داشت و۵۵۰۰۰ هزار تن نیروی ارتش آنرا تشکیل می داد. ایا می توانست همچو یک کشور کوچک تهدیدی برای یک کشور غول پیکر سرمایداری مجهز با قشون منظم پیشرفته جهانی باشد،هر وجدان پاک حکم خواهد کرد که ازعقل بیگانه هست!

برعلاوه امریکا، علیه دولت بشاراسد نظر به اسناد دستگاه  سی آی.ای  که ازسال ۱۹۸۰ درپی سقوط آن برای یک دولت دست نشانده بود، موضع گیری داشت؛ تا بالاخره  بعداز  عراق ولیبیا درگیری های نظامی ازسال ۲۰۱۱  بوسیله گروه های مسلح تروریستی بنیادگران اسلامی مانند : القاعده ، داعش و جبهه النصر با حمایت کمک های  نظامی ترکیه ، ناتو و امریکا   برضد دولت بشار الاسد شروع شد،این هدف تعرضی ، برای تامین منافع شرکت های فرامیلتی نفتی امریکا و اشغال ذخایر نفتی سوریه ، با سرنگونی دولت منتخب مردم سوریه  و تسلط کامل دراین کشوربود  و می خواستند، نفت وگازکشورهای قطر،  عربستان و امارات  متحده عربی  را از خاک سوریه و ترکیه به اروپا انتقال، تا توانسته باشند که مایحتیاج اروپایی ها را از درک نفت و گاز که از کشور روسیه وارد می نمایند، مرفوع سازند .البته تابه حال این توطیه خنثی ،افشا ومردود شد ه است .دراین جنگ پیش از سه میلیون سوریه مهاجر وپیش از دوصد هزار نفر به قتل رسیده است. ناگفته نباید گذاشت که این همه  قتل وقتال که امروز درعراق وسوریه ولیبیا صورت گرفته ،همه توسط نیروهای نظامی امریکا وشرکایش همچنان نیروهای کمکی ونیابتی آنها  داعش والقاعده که توسط خودشان تشکیل یافته است ، صورت گرفته است، که به ظاهر آنها را تروریست جلوه می دهند، تا موجودیت واشغال سرزمین های شرق میانه  توسط نیروهای نظامی آنها توجیه پذیر برای جهانیان باشد،که نیروهای شان برای ازبین بردن تروریست ها در شرق میانه  حضور دارند!

کشورهای سرمایداری به گفته کارل مارکس: «  در محوربحران قرار دارند». بدین منظور همیشه درطول تاریخ برای اینکه بتواند خود را ازبحران و رکود اقتصادی ویا نارضایتی های اجتماعی  مردم نجات بدهند، با رویکردها ی مختلفی  بر اساس تیوری های توطیه گرانه  و با نظریه های محافظه کارانه  و یا تعرضی راستکارانه عمل نموده وچهره بدل می نماید تا توانسته باشند ، نظام سرمایداری را دو باره بر اساس رویکردهای «نیو گلوبالیزم/ استعمارنو » و"نیو امپریالزم/ گلوبالیزم » خود را از رکود و بحران نجات داده نظمی جدیدی را بوجود بیاورند.

 امپریالیسم نظمی است که نخبه گان مالی وثروتمندان با قدرت و زورکارـ نیروی کار، منابع طبیعی و بازار جوامع خارج را زیرتسلط خود می آورند. و نتیجه  آن ثروتمند ، ثروتمندتر  وفقیر، فقیرتر می شوند. نظام امپریالیستی با روش های زور و خشونت آمیز برای جلوگیری ازرشد نظام های که اقتصاد ضعیف دارند ، و درمقابلش مقاومت می کند وگوش بفرمان نمی باشند ، با مداخله نیروهای نظامی ویا تحریم های اقتصادی سرزنش کرده، تا تحت فرمان شان قرارگیرد. از سوی دیگرامپریالیزم جهانی برای جهانی شدن سرمایه  و جهانگیر شدن ثروت شان درکل جهان از هرنوع عملکرد استثمارجویانه  و تشدید تضادهای اجتماعی استفاده کرده وبه انباشت سرمایه و رقابت های مالی خویش می افزایند .بدین منظوربا شعار های ملی گرانه وپوپولیستی برای احراز قدرت درجهت رفع رکود اقتصادی و نارضایتی مردم که ناشی از عملکرد نخبه گان سیاسی در جهت جهانی کردن سرمایه با شیوههای نظامی زیرنام دموکراسی وگلوبالیزم با رشدهزینه های نظامی بر اساس توسعه پایگاه های نظامی فقر وبیکاری افزایش و دامنگیر شده است ، عمل می کنند ؛ تا دوباره خود را ابر قدرت ساخته ومردم را ازبیکاری نجات و نرخ آن تنزیل یابد. این عمل را ما درگزنیش رییس جمهوری امریکا ، رونالد ترامپ  شاهد هستیم ؛ وی با شعارهای نژادپرستانه  و راستگرانه  وضدمهاجرت که خواست اکثریت بود به پیروزی رسید. پیروزی وی ناشی از تحقق سیاست های نیولیبرالیستی  سلف اش اوباما که با شعار گلوبالیزم به زور توپ و تفنگ، بمب ، هواپیمای  بمب افگن وراکت های قاره پیما  با هزینه های بزرگ نظامی از دست رنج زحمتکشان امریکا؛ بالای مردم امریکا و جهان تحمیل شده بود،می باشد. علت اساسی آن صدورسرمایه های شرکت های صنعتی امریکا به کشورهای اروپایی شرقی، چین و تایوان وسایرکشورهای  جهان سوم که دستمزد پایین دارد،می باشد  که باعث افزایش نرخ بیکاران وفقر در امریکا شده است.

 طوری که فاشیزم بعد از جنگ اول جهانی ناشی از وضع برآمد ه پس از جنگ که باعث فقر وگرسنه گی و بیکاری درکشورهای جهان از جمله در ایتالیا  و المان که برای بدهی های جنگ مجبور به پرداخت غرایم بودند ، بالخصوص جوانان و قشر متوسط  شد؛ این وضع سبب تقویه روحیه  شعارهای ملی گرانه و نژادپرستانه  توسط موسولینی و هیتلرگردید. موسولینی بااستفاده از دسته های جنگ جویی بیکار وخسته ازجنگ علیه حاکمان وقت،   گروهی بزرگی بنام « فاشی دی کومباتیمانتیک» درایتالیا تشکیل داد که سپس به حزب « فاشیست ها » تبدیل  وقدرت را بدست گرفتند.

وضع  درکشور المان هم نسبت پرداخت غرامات جنگی  بعدازختم جنگ اول جهانی به  فرانسه  وانگلیس وایتالیا  وهمچنان  پرداخت قروض اش به امریکا،باعث پایین آمدن ارزش پولی المان می شد که یک دالر ویا پوند به میلیارد ها مارک رسیده بود وسبب بی ثباتی و بحران بزرگ سیاسی واقتصادی شده بود.  المان مجبور بود که مقدار6 میلیاردو600 میلیون لیره استرلینک غرامات جنگی را به اقساط سالیانه به متفقین می پرداخت . از جانب دیگرخلع سلاح ارتش المان مطابق قرارداد" ورسای" و ازدست رفتن سرزمینها ی قبلی حدودی امپراتوری المان ،همچنان بحران مالی 1933 که فقر وبیکاری را درقبال داشت، بالای اتوریته ومحبوبیت  حزب سوسیال دموکرات اثری منفی گذاشته وپایه هایش درمیان توده ها ضعیف وناتوان کردید  . شکست المان درجنگ  وپرداخت جریمه جنگی وازبین رفتن ارتش المان، یک نوع نفرت وانزجاررا درمیان مردم وبالخصوص قشر جوان علیه کشورهای خارجی وهمچنان سرمایدارن  خارجی،بوجود اورده بود.این  چالشها اقتصادی و اجتماعی باعث بوجود امدن احزاب ملی سوسیالیستی درالمان کردید.رویه ضد یهودی وخارجی درمردم قصدی صورت میگرفت واز هیچ نوع تحقیروتوهین علیه انها دریغ نمی شد. هویت حکومتهای پارلمانی و دموکراسی در کشورهای اروپای ضعیف وازبین می رفت، یک نوع روحیه ضد دموکراسی در یک عده کشورهای اروپایی بوجود می آمد و نازیستها به قدرت میرسیدندوحکومتهای فاشیستی جای دموکراسی وپارلمان را میگرفتند، این همه  عوامل دست به دست هم  داده و نظام فاشیستی هیتلر را بوجود اورد. فاشیستها ازجمله ناراضی ها و ضد انقلاب سال 1918 المان  که درجریان جنگ بوقوع پیوست  بودند. فاشیزم علیه تمام جنبشها ی مترقی ، دموکرات ،لیبرال ،سوسیالیست وکمونیست درجهان بود ؛روحیه ضد ازاد منشی ودارای خصوصیات ارتجاعی بودند. فاشیزم نظر به پیچیدگی شرایط براساس روحیه تمایلات مردمی به قدرت رسیدندو چون قشر عظیم توده ها از وضع زندگی ناراض وفقیر ناتوان شده بودند. درمقابل نازیها وعده های چرب نرم را به مردم میدادندوعمال سوسیال دموکراتها را محکوم میساختند.

طوریکه سیر جریان عروج فاشیزم دراروپا نشان میدهد، جریانات ناسیونالیستی ونژاد پرستی ناشی از عمل کردنا درست ودقیق نخبه گان اقتصادی و سیاسی ،بر شالودهءرهبری نا سالم اقتصادی واهداف جنگجویانه ،که بر ضد منافع زحمتکشان که اکثریت جامعه را تشکیل میداد بوجود،امده است. چنانکه انتخابات  دونالد ترامپ به حیث چهل و پنجمین رئیس جمهور امریکا، این حقیقت رابه اثبات می رساند.

نظام سرمایداری تا اینکه براسا س  تیوری علمی مترقی در رویکرد وعملکرد خود به نفع طبقه کارگر وهمه زحمتکشان (قشرمتوسط امروزی)که به شیوه های مختلف استثمار میشوند،تغییر بنیادی را  انجام نه دهد، همیشه دراین بحرانها غرق خواهدبود.نظام سرمایداری باید اصولی وقانونی نظر به شرایط وجبر تاریخ تغییر نماید. موتور محرکه این روند: رشد فناوری ،ماشینیزه شدن تولید ، شکل گیری نیروهای اجتماعی به صفت نیروی مولده که دارای منافع مشترک طبقاتی دارند و توجه همه به  ضر ورت حفظ محیط زیست. این مولفه ها باهم یکجا باعث تغییر نظام کهنه به نوخواهند شد. نظام سرمایداری به هرنوع که  بخواهد مخالفت وانزجار مردم راعلیه رویکردها واهداف خود سرکوب واز بین ببرند، موافق نه شده وباچالشهای نوینی مواجه خواهند شد به گفته مارکس :"ختم هر بحران سرمایداری اغاز بحران دیگری هست".تا اینکه درجهان تضادهای اجتماعی ،اقتصادی وطبقاتی وجوداشته باشد ، حل منافشات منطقوی ورقابتهای صدور سرمایه وغضب ثروتهای طبعی مردم توسط الیگارشیهای مالی شرکتهای فراملیتی برای تقسیم جهان وکسب سود سرمایه ادامه دارد وجهان همیشه درخطر فقروگرسنگی وجنگهای فرسایشی ومدهش قرارخواهد داشت.

 طوریکه "مایکل پارتنی" فعال چپ امریکا گفته است:"ماهیت سرمایداری وعلت وجودی ان برای ایجاد دموکراسی، یا کمک به مردم زحمت کش ، یا حفظ محیط زیست، یا ساختن خانه برای بی خانمان ها نیست. هدف سرمایداری تبدیل طبیعت به کالا وکالا به سرمایه است، تابا سرمایه گذاری وانباشت، وهربخشی ازجهان را برای تحقق تصور خویش تبدیل کند". 

ماخذ:

امپریالیسم 101،ا ثری: مایکل پارتنی ، استاد دانشگاه وفعال سیاسی چپ در امریکا، برگردان، امادورنویدی

بازی شیطانی از نشرات حزب توده ایران

بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۷ـ ۲۷۰۲