به بهانه سپری شدن چهل روز از وفات رفیق شفیق ، شفیق الله توده ای عزیزما !

(یادی از خاطرات او)

 

انجینر غلام فاروق روستایی

باورم نمی شود که از نبود رفیق توده ای چهل روز یعنی ( روز سه شنبه مورخ ۲ اگست۲۰۱۶) سپری می شود . بلی او متاسفانه وبا درد که روز چهار شنبه ۲۹ جون ۲۰۱۶ به ساعت سه بعد از ظهر با جهان زنده گی وداع کرد ، خانواده ،عزیزان و یاران خود را در سوگ وماتم طاقت فرسایی نبودش گذاشت ودر دیار عشق ومحبت اش ، زادگاه و وطن عزیزش به تاریخ ۷ جولای ۲۰۱۶ با مراسم شکوهمند ، شرکت دوستان ، رفقا ، یاران و علاقه مندانش به منزل جاویدانه گی اش سپرده شد. محفل یاد بود و دعاخوانی. چهل روزش بعد از گذشت ۳۵ روز صورت می گیرد زیرا پنج روز به خاطر پنج اولاد نازنینش به جلو می افتد.

مرد نیکو نام نمیرد به مرگ ، مرگ از او نام جست          نام چو جاوید شد مردنش آسان کجاست 

زمان می گذرد وما را به یاد و خاطرات آن ابر مرد فرو می برد بلی یاد رفیق جان جانی شفیق الله توده ای عزیز را یاد اور وباز گو میشوم!
رفیق شفیق الله توده ای در طفولیت ونوجوانی همصنفی مکتب ابتداییه ام بود در پهلوی همدیگر می نشستیم، درس می خواندیم وشوخی میکردیم. اودر همان زمان نوجوان جدی ، دقیق ، کو شا و در خواستن حق وحقوق پرخاشگر بود؛ و در دفاع از کسانی که همرایش یار، همراه و رفیق بود مصمم بود، واین خصوصیت اش تا اخر زنده گی اش با ضریب بالا همرایش بود. در صنف پنجم مکتب ابتداییه بودیم معلم رسم بعد از اخذ امتحان رسم (چاینک وپیاله چایی نوشیدن ) از ده نمره برایم هشت نمره داده بود ، وبرای همصنفی دیگرم که رسم چندان مقبول هم نداشت نو نمره . توده ای عوض من از معلم رسم ، حق من را خواست و گفت برای خود چیزی نمی خواهم ، ولی رسم این همصنفی ام نسبت به ان همصنفی ام خوبتر است ، نمره نو ویا ده رسم فاروق مستحق است .بعدا من هم دفاع کردم ومعلم رسم هر دوی ما را از صنف خارج کرد وما با سرو صدا راهی دفتر سرمعلم شدیم در نتیجه به نمره هشت من یک نمره اضافه گردید ، وفردایش ما با کلانکاری بیشتر درصنف حضور داشتیم.
در صنف دهم لیسه روشان ولایت لغمان بودیم، در صنوف جداگانه درس می خواندیم ،در مقابل معلم دینیات بنام عبدالله خان نورستانی که به حزب و رهبری حزبی ما توهین کرده بود ایستاد وگفت که احترام معلمی ات به جایش ، ولی حق اهانت را به حزب و کارمل عزیز مان ندارید .معلم با دشنام بالای توده ای حمله ور شد وتوده ای از خود دفاع کرد .معلم به گریه به اداره مکتب رفت مجلس معلمین را دایر نمود که به هدایت  وزیر معارف مرتجع وقت مجلس معلمین به اخرا ج توده ای از مکتب فیصله کردند و بعدا وزارت آن فیصله را منظور کرد و از حق مشروع تحصیل محرومش ساختند. 
رفیق توده ای زنده گی خود را با حزب دموکراتیک خلق افغانستان محکم گره زده بود .او در علاقه داری دهنه غوری بنام مستعار جانان به طور حرفوی تحت پوشش دهقان ،در بین دهقانان و روشنفکران در مقابل نو صد (۹۰۰) افغانی از طرف حزب توظیف و شروع به کار کرد .توده ای در کوره داغ مبارزه پخته شد؛ وهم زمان سطح دانش تیوریک خود را توام به پراتیک غنی ساخت ، ونتایج ملموس را در جذب زحمتکشان و تقویت صفوف حزب محبوب خود داشت. زنده یاد توده ای بعضاً به جزیات این خاطرات خود را برایم حکایت می کرد وهمچنان از دوران ترور واختناق حفیظ الله امین درمخفی گاه های مختلف سرسختانه وباشجاعت مبارزه کرد ، توده ای را می توان در صف مبارزین سرشناس ونامی جهانی منحیث یک الگو در جنبش های چپ جهانی قرار داد وقبول کرد.

زنده یاد شفیق الله توده ای بعد از عودت قطعات قوای شوروی به کشور شان ، وآغاز دفاع مستقلانه از ولایت لغمان ،مسیر شاهرا های کابل ـ جلال آباد ، و ولایات همجوار خود جانانه دفاع کرد.
قراربود مقر ولایت لغمان به مثل ولایات نورستان ، کنر و بعضی ولسوالی های دیگر تخلیه شود . مقر ولایت لغمان به ولسوالی سرخکان در مسیر شاهراه کابل جلال آباد منتقل گردد؛ ولی رفیق شفیق الله توده ای به رفیق نجیب شهید، وکمیته مرکزی حزب بعد از پافشاری وتاکید زیاد قناعت داد که می تواند از لغمان و مربوطات آن دفاع کند ؛ وحاضر نیست مقر ولایت لغمان را به مخالفین تخلیه نماید . مرکز ولایت لغمان را تخلیه نکرد وتا آخر موفقانه نه تنها از لغمان دفاع کرد، بلکه در حمله هجومی اجنبی ها بالای ولایت ننگرهار، شهر جلال آباد ، و ولسوالی های آن به قومانده و دستور سرقومندان اعلی قوای مسلح رفیق نجیب ا لله شهید ، که عصر روز در تیلفون برایش گفته بود .(ملگری توده ای ورزه ورباندی )، رفیق توده ای از رفیق نجیب پرسید:  چه نن شپه او که سبا ته؟ رفیق نجیب شهید   ( نن شپه ور باندی ورزه!)
رفیق زنده یاد توده ای درهمان شب با اعضای حزب و لشکری از لغمان با مهمات و لوژستیک به طرف ننگرهار در حرکت شدند؛ بعد از تماس با مسوولین جبهه ننگرهار ، در ولسوالی سرخرود که شدیدا زیر حمله دشمنان قرار داشتند شتافتند ، از ولسوالی سرخرود، اطراف ولسوالی ، مسیر راه ان وغرب شهر جلال آباد دفاع قاطعانه و سرنوشت ساز را انجام دادند که اولین شهید لغمان در آن شب رفیق قهرمان وشجاع (لوتکی) نام داشت.

روح رفیق لوتکی شهید شاد باد !

بعدا رفیق نجیب الله شهید در یک جلسه بزرگ از قهرمانی های رفیق توده ای به شایسته گی یاد آوری وتمجید نموده بود.
رفیق توده ای زنده یاد ازین خاطره واز مشکلات وخاطرات مهاجرت ها یک شب قبل از وفات آن بعد از ختم جلسه در نشست رفیقانه درجمع از رفقا حکایت می کرد ، شبی خوبی بود ای کاش ازین شب های خوش زیاد می داشتیم؛ وتوده ای عزیز خود را هم باخود ! ولی با درد ودریغ که آن رفیق ارجمند و شجاع دیگر دربین ما نیست ولی در قلوب ما جا دارد.
به هر بهار بر آرد گلی زی بوستان سر     

گلی برفته که نیاید به صد بهار دیگر 

در همین شب من خاطره زندانی شدنم را در هالیند و ملاقات رفیق توده ای را در زندان حکایت کردم بشما خواننده گان عزیز نیز شریک میسازم.
تاریخ ۲۰ نومبر ۲۰۰۸ است از زندانی شدنم یک ماه سپری شده است علت اش همان ذهنیت زهراگین و منفی است که توسط فرستاده های پاکستان یعنی مخالفین مسلح دوران حاکمیت ح د خ ا (حزب وطن) ، در حافظه مقامات وزارت مهاجرین تزریق نموده اند وآنها نیز کورکورانه و ظالمانه ادعا هایشان را باور کرده ؛ وتعداد زیاد از رفقای مارا بدون سرنوشت ، بدون جواب ودر حالت بلاتکلیف نگهه و یا رها کرده اند.زنده یاد توده ای نیز به این تهمت ناحق ، و بی سر نوشتی گرفتار بود.
هوا سرد و برفی بود یک هفته قبل رفیق توده ای از فامیلم خواسته که در زندان همرایم ملاقات کند ، به فامیلم گفتم که آمدن رفیق توده ای ضرور نیست اسناد ندارد ، بی سرنوشت بی جواب است در زندان اسناد را می بینند وسخت گیری زیاد است از احوال من برایش اطمینان وسلامم را تقدیمش نمایید . توده ای بنا به همان خصلت مصمم وجدیت اش اصرار ورزید که اگر در پهلوی رفیق روستایی من را در زندان بنشانند حاضر هستم ؛ ولی از رفتن منصرف نمی شوم ، من طبق قوانین زندان فورمه ها را خانه پری کردم و از طرف زندان بان منظور شد . رفیق توده ای با پسرم خسرو جان، و دخترک نو ساله ام انجیلا جان بعد از بررسی وتلاشی های زیاد عبور کرد ودر اتاق مخصوص ملاقات حاضر شدند ،از دیدن توده ای با چهره شاد ، خندان و مصمم اش چنان قلبا خوش شدم که فقط جهان را برایم تحفه کرده باشد .بعد از احوال پرسی ،صحبت ها و توضیح وضعیت جاری سیاسی کشور مان و جهان را در مدت یک ساعت ارایه نمود و من را کاملا در اطلاع و روشنی قرار دادند، در اخر یک کلاه گرم با پشم وچرم اصلی حیوانات بحری ساخت روسی را برایم تحفه آورده بود. تعجب کردم که چطور توانسته ازین سخت گیری های تالاشی وگذشت از هفت کمان رستم این کلاه را تا من رسانیده است ممکن یادش بوده که باری سالهای قبل بعد از وفات زنده یاد رفیق کارمل عزیز، من از رفیق توده ای خواسته بودم اگر کدام کلاه رفیق کارمل صاحب بگیرت آمد منحیث یادگار به من بدهید .ولی درین مورد چیزی صحبت نکردیم همین قدر گفتم این کلاه لوکس وقیمتی است ممکن در زندان اجازه بردنش را نداشته باشیم و نیزامکانات گم شدنش است. رفیق عزیز توده ای زنده یاد برایم گفت امکان ندارد کلاه را بگیرید هوا سرد، بارانی وبرفی است سرت زنده باشد کلاه زیاد است . باز هم بی پروایی نکنید ، وبعدا گوشی کلاه را پس زد ۲۰ ایرو را درآن جا گذاشته بود این هم به خاطر میوه تازه ات . باز هم تاکید کردم که کلاه و ۲۰ ایرو را واپس بگیرد ولی بی فایده بود. آنرا نگرفت کلاه با من بود در هوای سرد زمستان ،وآن هم در زندان ، بسیار به دردم خورد ومن آنرا خوب حفظ کردم ؛ واکنون نشانی دست وخاطره توده ای عزیز را با خود دارم.

در زمان دفاع مستقلانه قبل از حمله هجومی ننگرهار اطلاعات بود که بالای ولایت لغمان وشهر مهترلام بابا مرکز لغمان حملات وسیع مخالفین مسلح دولت آغاز می شود به دستور مقامات به لغمان سفر کردم. شبی در منزل رییس امنیت دولتی رفیق جنرال عارف بودم. چهار بجه صبح بالای پوسته های خط اول حمله ونبرد سخت آغاز شد. به جنرال عارف گفتم که برخیز به قرارگاه برویم وجنگ را مدیریت کنیم. رفیق جنرال عارف برایم گفت آرام خواب شوید تا رفیق توده ای باشد لغمان را هیچ چیزی نمی شود. واقعا همین طور بود لغمان نه تنها سقوط نکرد بلکه ساحه امنیتی آنرا وسعت هم داد . محبوبیت توده ای در بین طیف های مختلف مردم ولایت لغمان بی مانند بوده و است.

رفیق توده ای همرای رفیق نادره جان خانم عزیزش یک ساعت بعد به جلسه رسیدند عذر شان معقول بود و به منشی جلسه قابل قبول ، زیرا به بروکسل جهت تمدید میعاد پاسپورت خود رفته بودند . در سفارت هم شلوغ بود وهم بیروکراسی ودر مسیر شاهراه ازدحام ترافیک مانع رسیدن شان در زمان تعین شده به جلسه بوده است. پرسیدم رفیق توده ای چرا میعاد پاسپورتت را تمدید کردید؟

مگر افغانستان میروید ؟ گفت فعلا نمیروم ولی زمان پاسپورتم ختم شده بود.برایم گفت شما هم تمدید کنید ، گفتم مهم نیست وممکن هم، زمان تمدید پاسپورتم مانده باشد برایم گفت. رفیق فاروق همیشه بی پروا هستید پاسپورت ات را ببینید، حتما وقت آن ختم شده است تمدیدش کنید. واقعا همین امشب که این خاطره را می نگارم پاسپورتم را گرفتم، وقتی ملاحظه می کنم یکسال قبل میعادش ختم شده ومن متوجه آن نشده ام.
بلی رفیق شفیق ، شفیق الله توده ای عزیز !

شما بسیار دقیق بودید پیشبین بودید ،استوار ، ثابت قدم ، شجاع ،متین ،جوانمرد ، عیار ، کاکه، الگوی مبارزین پرشور انقلابی دوران خود بودید. قول شما قول بود ؛ و وعده شما وعده !

درصف نخست عدالت خواهی با صداقت، ایمان داری کامل وخلل ناپذیر قرار داشتید. با صبر ،تحمل ،شکیبایی ، خندان و ظرافت تمام صحبت هایت بود . درغم وشادی هموطنانت همیشه حاضر بودید. رفیق خوب و دوست مهربان غریبان ، فقرا وطبقه محروم و زحمتکشان جامعه بودید. از شما  ده ها وصدها حماسه وخاطره نیک موجود است . شما پاک ومنزه بودید از محاسبه باک نداشتید ، یار ویاور همه بودید ،در قلوب رفقا و مردم ات محبوب ، زنده جا دارید به این خاطرهم شاد روان رفیق کارمل عزیز و زنده یاد رفیق بریالی گرامی تا آخرین نفس حیات خود شما رفیق توده ای عزیز را در پهلوی خود داشتند.جایی شما در جنبش های چپ دموکراتیک کشور عزیز مان خالی خواهد بود . ولی ما راهیان راه پر افتخار ات ،پرچم برافراشته ات را تا آخرین رمق حیات خود مطابق آرمان های مشترک مان برافراشته ودراهتزاز نگهه ؛ و حمل خواهیم کرد .

رفیق توده ای عزیز شما آرام بخوابید وظایف وطنپرستی خود را با امانت داری کامل ، به وجه احسن و وجدان پاک تا آخرین نفس زنده گی انجام داده اید.

روحت شاد باد، یاد وخاطره هایت جاویدان !

بامداد ـ دیدگاه ـ ۱ /۱۶ ـ ۱۰۰۸