پایان مسولانه ماموریت نظامی امریکا در افغانستان؛ یعنی چه؟

 

محمد ولی

 ساعت ۷:۳۰ صبح ۲۲ عقرب سال ۱۳۸۰ سرویس پشتوی رادیو بی بی سی سقوط حاکمیت طالبان را در کابل اعلان نمود و طالبان از کابل فرار کردند. سیزده سال از آن تاریخ که ضربات هوائی امریکا باعث سقوط طالبان گردید میگذرد ، اما افغانستان هنوز دستخوش طولانی ترین جنگ امریکا ، متحدین غربی اش و پیمان نظامی (ناتو) بوده ابعاد این جنگ نسبت به زمان آغاز آن گسترده تر شده است. هر جنگ بنابر عوامل و بهانه ها آغاز می گردد ، دارای اهداف و استراتیژی ها می باشد و بالاخره پایان می یابد. جنگ وقتی موفقانه و با مسوولیت خاتمه می پذیرد که آغاز کننده آن به اهداف مطروحه دست یافته باشد در غیر آن ختم جنگ معنی ناکامی جنگ را میدهد.

طوریکه از تاریخ جنگهای امریکا بر می آید کار گذاران نظامی و سیاسی آن کشور همیشه در پی فرصت ها می باشند و از بروز حادثات حد اعظم استفاده را برای تحقق استراتیژی شان بعمل می آورند. از آغاز جنگ سرد ، امریکا در مورد اروپا و آسیا دو استراتیژی متفاوت را در پیش گرفت. بر طبق پلان مارشال (۱۷) میلیارد دالر برای ممالک اروپای غربی غرض بازسازی شان داده شد. در آن زمان در عده ای از ممالک اروپای غربی فقر و ویرانی ناشی از جنگ امکانات برازنده گی احزاب چپی را در انتخابات پارلمانی کشور های مربوطه مساعد ساخته بود چنانچه در انتخابات سال ۱۹۴۷ حزب کارگر در انگلستان پیروز شد ، در فرانسه حزب کمونیست ۲۶ فیصد و حزب سوسیالیست ۲۴ فیصد آرا را به دست آوردند. در ایتالیا حزب کمونیست ۲۰ فیصد و حزب سوسیالیست ۲۱ فیصد آرا حاصل نمودند. این پیروزی ها برای امریکا حیثیت زنگ خطر را داشت ، طرح پلان مارشال عکس العمل امریکا در مقابل آن وضعیت بود و در بعد نظامی پیمان ناتو تشکیل شد.  اما در آسیا استراتیژی (سدبندی) یا مهار اتحاد شوروی پیش گرفته و برای تحقق آن اقدام به تاسیس پیمان های نظامی صورت گرفت ، چنانچه پیمان نظامی سنتو در سال ۱۹۵۵و پیمان نظامی سیتو در سال ۱۹۵۴ تاسیس گردید که اولی از ترکیه تا پاکستان و دومی از پاکستان تا ممالک جنوب و جنوب شرق آسیا را در بر میگرفت ، افغانستان در پیمان سنتو شرکت نکرده یک حلقه اساسی محاصره شوروی را به طول ۲۳۸۰ کیلومتر خالی گذاشت ، کشور هند نیز از عضویت در این پیمان ها اباورزید ، در آن وقت هر دو کشور افغانستان و هندوستان مقهور امریکا بودند و این حالت تا ختم جنگ سرد ادامه داشت.

استراتیژی سه بندی شوروی باعث جنگ امریکا با دولت های کوریا و ویتنام شد تا اگر امریکا بتواند خط محاصره را از پاکستان تا جزایر گورم ، اوکیناوا ، کوریا و ویتنام الی الاسکا امتداد دهد. بیش از ۶۰ دهه قبل محافل و مراجع نظامی – استخباراتی امریکا در صدد آن شدند تا برای تحقق این استراتیژی تفوق اقتصادی ، نظامی ، سیاسی و عقیدتی شان را بر جهان تحمیل نمایند. موانع باز دارنده در مقابل این هژمونی طلبی امریکا سیستم جهانی سوسیالیستی و مقاومت عده ای از ممالک اروپائی بود ، اما بعد از هجوم عساکر شوروی به افغانستان امریکا موقع بدست آورد تا قسماً به تطبیق این استراتیژي آغاز کند و افغانستان را به میدان جنگ انتقام کشی ویتنام مبدل سازد. با حادثه ۱۱سپتمبر گل آرزوهای ستراتیژيک امریکا به شگفتن آغاز کرد و کاندولیزرایس مشاور امنیتی قصر سفید آن حادثه را نه خطر بزرگ ،بلکه«فرصتی فوق العاده » تعریف نمود. جورج بوش به خود لقب «رییس جمهور دوران » جنگ داد و توان نظامی کشورش را بر معیار تسخیر و تسلط بر مناطق استراتیژیک به سنجش گرفت.

متخصصین اقتصادی میگویند اقتصاد امریکا عمدتاً در زمان جنگ سرد رشد چشمگیر داشته است از این جهت «مجتمع عظیم » نظامی و تسلیحاتی آن در این جریان رشد از مقام بلند برخوردار گردیده در سه سکتور (خدماتی ، نفتی و تولیدی ) تا اوایل قرن ۲۱سر مایه به مبلغ (۵۵۰۰) میلیارد دالری را دارا بوده حدود یک اعشاریه هشت میلیون نفر را در استخدام داشت ، این سر مایه باید به کار می افتید ورنه با رکود و بحران بیکاری مبتلا می شد. چون اتحاد شوروی و اقمار مربوطه بحیث یک دشمن از برابر امریکا زدوده شده بود دلیلی برای توجیه سیاست خارجی امریکا مبنی بر استراتیژی ( سلطه جهانی ) باقی نه مانده بود و امریکا نمی توانست متحدین خود را مانند دوران جنگ سرد به خوف و وهم نگهدارد ، در حقیقت طراحان سیاست جنگی امریکا برای جهان ، در آن برهه زمانی به بحران استد لال در مورد طراحی های شان مواجه بودند ، این بحران عمدتاً ناشی از نبود دشمن در مقابل امریکا و متحدین جهانی اش به میان آمده بود.

حادثه یازدهم سپتمبر بهر شکلی که واقع شد به این خلا در سیاست امریکا خاتمه بخشید از این جهت ( رایس ) آنرا «فرصت فوق العاده» برای امریکا نامید و تروریسم بحیث پرکننده این خلای به میان آمده مورد بهره برداری استراتیژی پیشنهادی امریکا قرار گرفت. کارگذاران سیاسی ، نظامی و استخباراتی امریکا کشور های تحت پلان ضربه استراتیژیک را به سه کتگوری تقسیم بندی کردند :

۱ـ ممالک ضعیف.

۲ـ ممالک حامی تروریسم.

۳ـ ممالک سرکش.

آن ها گفتند در ممالک ضعیف تروریستها نفوذ می کنند مانند افغانستان ، دولت های حامی تروریسم امکانات فراهم می سازند و کشور های سرکش سلاح ذروی و کیمیاوی برای تروریستان فراهم می سازند مانند عراق ، ایران و کوریای شمالی.

اولین حمله امریکا بر بنیاد این استراتیژی به افغانستان صورت گرفت که در کتگوری دولت های اول قرار داشت و عراق هدف حمله دوم قرار داده شد. ایران و کوریای شمالی تحت فشار دوامدار در آورده شدند. امریکا برای توجیه حمله بر افغانستان سه هدف ذیل را پیش کشید :

۱ـ محو دم و دستگاه القاعده.

۲ـ تامین امنیت و استقرار اوضاع.

۳ـ باز سازی  اقتصادی و سیاسی.

راه های عملی برای تحقق این سه هدف طور ذیل معین گردید :

برای محود دم و دستگاه القاعده مبارزه با تروریسم ، برای تامین امنیت و استقرار اوضاع محو قوماندان سالاری و برای بازسازی پول های فراوان سرازیر شد. طرح تیوریک برای هر سه مورد « دموکراسی و حقوق بشر » اعلان گردید. اما در عمل با گذشت سیزده سال با حفظ کار آئی و دستاورد های معین در برخی موارد ، استراتیژی مطروحه به صورت موفقانه و کامل جنبه عملی نیافت. برخی تحلیلگران مبارزه با مواد مخدر را نیز شامل اهداف امریکا در افغانستان می سازند ولی این اشتباه است. بوش در یکی از بیانیه هایش گفت: « پسران و دختران ما برای جلوگیری از کشت تریاک و مواد مخدر به افغانستان نرفته بلکه آن ها برای شکار القاعده به آن جا فرستاده شده اند. »

دم و دستگاه القاعده محو نگردید بلکه از افغانستان به پاکستان نقل مکان نمود و مبارزه با تروریسم ، تامین حقوق بشر و دموکراسی طوریکه باید توسط یک قدرت معظم جهان شکل داده می شد نتوانست علاقه مردم را بدولت و تغیرات به میان آمده جلب نماید زیرا امریکا اصطلاح تروریست را صرف به کسانی اتلاق کرد که بر ضد عساکر امریکایی بجنگند در حالیکه ماموریت نظامی اش را به علت جهانی بودن تروریسم صبغه جهانی میدهد. به قوماندان سالاری قانونیت داده شد زیرا قوماندان ها و زور گویان عامل قوماندان سالاری در تمام ارگان های سیستم سیاسی جدید افغانستان از پارلمان تا حکومت و از قضا تا ارگان های امنیتی راه یافتند ، واحد های دولتی را از ولسوالی تا قصر ریاست جمهوری به قبضه در آوردند ، پدیده خطرناک مافیایی در وجود همین ها شکل گرفت.

بازسازی اقتصادی بصورت بنیادی که شامل ایجاد تاسیسات تولیدی و زیربنایی غرض رشد اقتصادی افغانستان و ایجاد اشتغال باشد از سرخط کار این استراتیژی دور گذاشته شده آنقدر ساده گرفته شد که بوش گفت :« بازسازی در افغانستان خوب پیش میرود ، حالا دختران مکتب میروند و بچه ها کاغذ پران بازی می کنند. »

بر طبق ارزیابی مراجع امریکائی حدود صد میلیارد دالر غرض بازسازی افغانستان به مصرف رسیده است در حالیکه به سنجش مراجع افغانی ۷۰ فیصد این پول دوباره توسط خارجی ها از افغانستان بیرون شده است صرف ۳۰ فیصد آن توسط موسسات غیر دولتی و قسمت محدود این۳۰ فیصد توسط دولت به مصرف رسیده است.

حالا اگر اهداف مطروحه و نتایج حاصله از سیزده سال جنگ ، خونریزی و ویرانگری را مورد دقت قرار دهیم دیده می شود که اصطلاح « پایان مسوولانه جنگ » مانند بسیاری گفته ها و شعارهای زمامداران امریکا چیزی جز عوا مفریبی و طفره روی از حقایق بوده نمی تواند. در شرایطی که پایان ماموریت نظامی امریکا اعلان میگردد اوضاع در کشور به چه گونه است ؟ حدود نه ماه می شود که کشور در خلای سیاسی و اداری قرار دارد ، وضع آشفته دولتی مایه نگرانی جدی همگان است. رقابت های انتخاباتی که در دموکراسی یک اصل معمولی دانسته می شود آنقدر شدت داده شده که از رقابت سیاسی روی اهداف و تاکتیک های رسیدن به اهداف به صف آرائی های قومی ، محلی و ملیتی منجر شده در راستای آن گرایشات منافع گروهی برخی سیاست بازان ، علایق مافیایی قاچاقبران ، غاصبان زمین ، مفسدین و در مجموع آنانیکه هرم اداری کشور را از راس تاقاعده در اختیار انحصاری شان در آورده اند ، مجال بیشتر پیدا کرده اند.

وضع نظامی افغانستان به صورت طبیعی از وضعیت سیاسی بحران زده موجود متاثر می باشد ، خلای تمثیل کننده قدرت یعنی حکومت زمینه مداخلات نظامی پاکستان و فعالیت محاربوی مخالفین مسلح دولت را مساعد ترساخته است ، از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب کشور مصدوم به گشایش جبهات جنگی است که در گذشته کمتر اتفاق می افتاد. موازی به حملات گروهی و جبهه وی ، فعالیت های تروریستی و تخریبی ، مراکز شهرها بخصوص پایتخت را زیر تهدید و فشار سهمگین قرار داده است.

افغانستانی که با داشتن قدرت نظامی هوایی و زمینی در گذشته می توانست از توطئه های خارجی علیه تمامیت ارضی و حاکمیت ملی جلوگیرد اکنون با از دست دادن وسایط زرهی ، جنگنده های هوایی و انواع اسلحه آتشی اعم از توپچی و راکتی به مثابه کشور بزانو در آمده در مقابل دشمن ۶۰ ساله اش که از لحاظ نظامی بسیار توانمند است به حالت وامانده و محتاج به خارجی ها در آورده شده است و از لحاظ مقایسه تسلیحاتی نمی تواند به تنهائی به توطئه ها و دسایس همسایه های مداخله گر و مخالفین مسلح به اسرع زمان داخل اقدامات مدافعوی گردد.

بحران اقتصادی این دوران کشور را طوری در خود پیچیده است که دولت توان پرداخت معاشات مامورین را نداشته همه ساله بودجه آن با کسر بلند مواجه می باشد. عواید داخلی ناچیز است در حالیکه مصارف بی جا و لوکس گرایی  توام  با  برباد  دهی   پولهای  باد  آورده ، ستون  فقرات  اقتصاد  کشور  را  در هم  شکسته  است . وزارت  خانه  ها نمی توانند  بودجه  انکشافی  شانرا  تا  بالاتر از ۳۰ فیصد یا ۴۰ فیصد  مصرف  کنند . 

ملت  حق  دارد  از  آنانیکه  اداره  پول های  داده شده  را بدست  داشتند  بپرسد  که  سیزده  سال  حضور  شما در زمین و  هوای  افغانستان  چه  نتیجه  به  بار  اورد، دولت  سازی  خوب  به  کجا رسید ؟  چرا   افغانستان  پس  از  سیزده  سال  محتاج  نگهداشته  شده  است ؟  ایا  بازسازی اقتصادی  مانند بوش  در کاغذ  پران بازی  بچه  ها  خلاصه  میشود  یا  در  چند  بلند  منزل مربوطه  اشخاص و افراد ؟  سرک  های  اسفالت  شده  بی کیفیت  و کم  عمر  می تواند  بحیث  یک  نمونه  بازسازی  باشد  ؟ ولی  زمان  سیزده سال و صد میلیارد دالر نمی  تواند  جوابگوی  بازسازی  موجود  افغانستان  باشد .

ملت  حق  دارد  بپرسد  آن  قوای  هوایی  نیرومند  وآن  اردوی  بیش از  صد ساله افغانستان با همه و سایل  و وسایط  محاربوی  و ترمیم  خانه هایش  چگونه  به  یکباره گی  محو گردید ؟ اینکه می گویند  ساختن  اردو  زمانگیراست، حرف  به  جا نیست. زمانیکه  پاکستان  تشکیل  شد  در  ظرف  یک سال  صاحب  چنان  قوای  مسلح نیرمند  گردید  که  همه  چرخ  دولت  را  به  حرکت  در می  آورد  .

مبارزه با  تروریسیم  چندان  موفقانه  پیشبرده  نه  شده  است .  اگر  از  دیدگاه  مراجع  امریکایی  از  بین  بردن  اسامه  و بخش  از  رهبران  القاعده  ختم  مبارزه  با  تروریسم  است  پس  به  این  مسایل  چگونه   جواب  داده  خواهد  شد :

اگر  اسامه طراح وسازمانده   حملات  یازده  سپتمبر   بوده  او  در  آن  و قت  در فارم هده  جلال اباد  زنده گی   میکرد و در حمایت  طالبان  قرار داشت  بعد  ها  به   پاکستان  متواری  گردید.  طالبان  صاحب سیستم  رادار   نبودند ،  اردوی  منظم  و مجهز  و دافع  هوا  نداشتند اما پاکستان در همه این  عرصه  ها  از  جمله  قدرت های  منطقوی  به شمار میرود آیا برداشتن  اسامه    توسط  یک  عملیات هلیکوپتری  از  فارم  هده  آسانتر  از  عملیات  ایبت آباد  نبود ؟

چرا  امریکایی ها  با یک  حمله  سریع  شب هنگام   بدون  آنکه   ببینی  یک  پاکستانی   خون شود  اسامه  را  در برابر  دروازه  اکادمی نظامی  در  ایبت آباد  کشتند  ولی  در افغانستان  با  بیش از ۱۷۰  هزار  نیرو  جنکی  به  شمول  ناتو و متحدین  به  خاطر یک اسامه  مدت  سیزده  سال  این   کشور  را  زیر آتش  جنگ  قراردادند  در حالیکه  دم و د ستگاه  القاعده  با  رهبرانش  در  پاکستان  بسر می برد؟  وقتی  می گویند  طالبان دشمن  امریکا  نیستند  ، ملا  محمد  عمر آخوند تحت  ضربه  قوای  امریکا  قرارداده نمیشود  و سران  القاعده  در پاکستان  است  پس  چرا  جنگ  در افغانستان  برا فروخته شده  است  واین  جنگ  علیه  کی  است ؟  مبارزه  با ترویسم  شک و  شبهات  زیادی  را به  بار  آورده  است  و یکی   آن  این  است  که  نه  شو د  این  مترسکهای  تروریسم  صرف  بخاطر  جابجایی  نظامی   امریکا  در  افغانستان فعال ساخته  شده  باشند  و  با امضای  قرارداد امنیتی  امریکا را  راهی  باشد  و تروریسم  را  راهی .

اگر  حال  بدین  منوال  باقی  بماند  پس  ختم  مسولانه  ماموریت  نظامی  با هزینه   یک  تریلیون  دالر  چه معنا  میدهد ؟

حالا  که  افغانستان  در  بحر  پرابلم  های  مالی  ،  نظامی ، سیاسی و مفاسد  گوناگون درغلطانیده شده  است ، وظیفه  اصلی بیرون  شدن  از  ین  منجلاب  همه  مربوط  بخود  افغانهاست  و باید  زعامت  جدید به  خاطر  احساس  مسولیت ملی و تاریخی  بر برخی  ناملایمات  سلیقوی ، سیاسی ، گر ایشات  قوی ، محلی و  خاطر  خواهی  های  تیم  های  مربوط  غلبه  کنند  تا  با  احساس  بلند وطندوستی ، بذل عاطفه  بر حالت  زار  مردم  تحرک  جدیدی  را  در  پیشرفت  امور  ایجاد  نمایند.

آنهایکه طی سیزده  سال بدوستان  بین المللی  افغانستان  مسمی  شده  اند  بخصوص  ایالات متحده  امریکا  نقش  پر رنگی در همه  عرصه  های  سیاسی  ، اداری ، نظامی و اقتصادی  کشور  دارند ،  اگر  واقعا"  پای  دوستی  با یک دولت  ضعیف  و ملت  جنگدیده و فقیر  در میان  است بایست  با  صداقت و روح انسان دوستی  در بهبود  امور  از  نفوذ  شان کار  بگیرند  و با  داشتن غنای کافی تجربه در سمتدهی رهبری کادر ها بذل مساعی نمایند.

دور از بحث های ژورنالیستیک و معمول در مطبوعات به همه مانند آفتاب هویدا است که امریکا طی دوران جهاد و در طول سیزده سال اخیر افراد به قدرکافی نفوذ داده شده در همه عرصه های کاری افغانستان در اختیار دارد ، جانبداری های غیرعادلانه بر معضلات جاری کشور گره بالای گره افزوده است نباید نزد آنها معیار وفاداری جاگزین معیار شایسته گی گردد. نه باید در حمایت خفی و علنی آن هایکه صادق نیستند برخیزند ، زمان وفاد اری های دوران جنگ گذشته است حالا زمان کار است ، اگر دوستی امریکا با افغانستان معین کننده خطوط ارتباط مناسبات دو دولت است پس بگذارید مردم از طریق پیشبرد سیاست شفاف ، عاری از دورنگی و مملو از دلسوزی بحال این ملت به سینه انداخته شده نتایج دوستی ها را در زنده گی روز مره شان درک کنند تا به ان باور نمایند ، در غیر آن به سیاست حفظ بحران و تشدید تشنیج کسی باور نمی کند و نه تنها بر زخم های ناشی از جنگ مرهم نمی گذارد ، طوریکه دیده می شود کشور را عمق بحران و تشنیج دست وپا خواهد زد و آرزوی رسیدن به زنده گی خوب ، با داشتن عدالت اجتماعی حفظ کرامت انسانی ، تامین حقوق بشر ، مشق و تمرین بهتر دموکراسی سرابی بیش نخواهد بود.

آگاه باید بود ، اگر تسمه های کنترول کننده بحرانات از دست مراجع بحران سازی بیرون شود؛ آنگاه خواهد دید که مناطق حیاتی و امنیت اتباع آن کشور ها تا چه حد با خطرات و حوادث پیشبینی ناشده مواجه خواهد گشت. اگر امروز شبح مخوف جنگ و تروریسم بر فضای منطقه در گردش است فردا دامنه آن فرا منطقوی خواهد شد و آنگاه کنترول آن نیز فراتر از دکتورین سازی و استراتیژی سازی سیر خواهد کرد.      

 بامداد ـ دیدگاه ـ۱۵/۱ـ ۰۲۰۱