مقایسه  بر مفاهیم صلح ، ثبات و امنیت بین المللی تحت سیاست های دو قطبی و یک قطبی در سه دهه گذشته

بصیر دهزاد

به ادامه گذشته ( قسمت سوم )

تذکر: این قسمت که میبایستی نظر به وعده قبلی در هفته گذشته اقبال نشر می یافت و در خدمت خواننده گرامی قرار میگرفت، ولی به نسبت مصروفیت های آنی و غیر قابل پیشبینی و  ضیقی وقت  مجال تحریر مقاله و جمع آوری بعضی از مطالب  قابل بر گرفتن  از منابع دیگر برایم میسر نگردید.

لازم میدانم در همین جا روح مرحومه دوکتور اناهیتا راتب زاد  یکی از پیشگامان نهضت روشنفکری و ترقیخواهانه افغانستان از آغاز دهه چهل هجری شمسی به بعد  و اولین آغازگر مبارزه برای حقوق زنان افغانستان و همچنان اولین مبارز و روشنفکر زن که به پارلمان افغانستان راه یافت، را شاد بخواهم. این زن مبارز و شجاع با اولین برگزاری تجلیل از  روز جهانی همبستگی بین المللی با زنان، طلسم موقف پائین زن در جامعه سنتی و دولت مرد سالار افغانستان را شکست. من یادش را گرامی میخواهم زیرا:

او یک زن با پشت کار و با تصمیم و با اراده متین بود که در شرایط دشوار خانواده گی و نبود پدر خود را به مدارج عالی تحصیلی رسانید.او در سیاست و مبارزه شجاعانه اش در تاریخ روشنفکری و سیاسی دوره دموکراسی زمان « شاه محمد ظاهر» بی بدیل بوده است.شاد روان راتب زاد  یک مادر مهربان برای فرزندانش بوده که هر کدام شان به تحصیل و ادامه راه مادر  همت گماریدند  و جایگاه وزین اجتماعی شان را باز و ایجاد نمودند.

این زن بی بدیل  افغان  با آرمان ملی  و خدمت به انسان مظلوم جامعه بود و با طینت پاک زیست. « درست  مانند دیگر همکاران و همرزمان زمانش نه قصری و جلالی و نه ثروت اندوخته داشت و نه کدام ثروت مادی و آرگاه و بارگاه  از خود بجا ماند،  نه خانواده و نه همراهان مبارزه اش کدام پول و ثروتی داشتند تا  بپاس احترام به  چنین یک مبارز به حق قابل احترام سقف و مرقد مرمرین  و فرش شده از  قالین های نایاب بالای آرامگاه اش اعمار نمایند   وگویا  لاف  زیارتگاه عام و خاص بر زبان آورند!!!» ولی او معنویت و آن غرور و افتخار اش را به یادگار گذاشت که برای نسل جوان و آینده گان  در س پاکی ، استقامت، شجاعت و خدمت و مقایسه خواهد بود.

وی یک مبارز بخاطر حق زن افغان بود و در برابر سیستم سنتی عقب مانده مبارزه نمود و مبارزه اش تنها برای خودش، خانواده اش و اعضای یک  حزبی نبود که او خودش  بدان متعلق بود. در دوران وظایف بزرگ اش در کرسی های وزارت های امور اجتماعی و معارف و همچنان رهبری سه وزارت از مقام بیروی سیاسی کمیته مرکزی وقت حزب دموکراتیک خلق افغانستان  بیشترین  تضمین های حقوقی درعرصه های حق کار، طفل و مادر و سهولت های کاری برای مادران شاغل در ادارات دولتی و موسسات تولیدی را  قانونی ساخت و میزان مشغولیت کاری زنان را ( عاری از تبعیض) ارتقاٌ بخشید. من حرفی دیگر جز ادای احترام به جایگاه باعزتش ندارم. بهشت برین نصیبش و خاطراتش گرامی و جاویدان باد.

 

و اکنون به ادامه مقاله:

گرباچف : وظایف ختم ناشده و ادامه تطبیق پلان

 

گرباچف با تصفیه های چندین دوره ای در حزب کمونست و دستگاه دولت از یک جانبی موقعیت خود را تقویه نمود بلکه حلقه  بزرگ از چهره های جدید را در ماورای سیاست و پلان خود جابجا نمود و حدود عملیات های سیاسی و اپراتیفی اش را  به طرف کشور های دیگر اروپای شرقی آغاز نمود. او  تا سرحدی حدود صلاحیت های خود را وسیع ساخت که همتای وی یا «  روی دیگر سکه »  یعنی ادوارد شواردنازی در ۲۰ دسامبر ۱۹۹۰ از موقفش بحیث وزیر خارجه  شوروی استعفا نمود و از تسلط  دیکتاتوری گرباچف هوشدار داد. گرچه این چهره یکی از فیگور های اصلی فروپاشی شوروی بود و ممکن هدف وی جای پا پیدا کردن در دولت جدید گرجستان بوده باشد که همانطور هم شد. علاوتاٌ تمرکز قدرت در وجود گرباچف حتا در تضاد با شعار دموکراسی غربی بود ولی وی هیچ گاهی مورد انتقاد غرب قرار نگرفت بلکه سیاستبازان وقت غرب پیوسته وی را بحیث قهرمان داستان و ناجی اروپای شرق میدانستند.

 گرباچف  در ۵ دسامبر ۱۹۸۹ به اشتباه مداخله شوروی در چکوسلواکیا (۱۹۸۶) اعتراف و آنرا محکوم نمود. این حرکت و تبارز  وی در واقعیت دادن زیگنال برای آغاز تحرکات سیاسی بود که  در قدم اول بحرانات سیاسی و در قدم دوم فروپاشی حکومت های سوسیالستی را با عث گردید. سال ۱۹۹۰  سال تحریک اپوزیسیون های کشور های اروپای شرقی بود که به تعقیب هر سفر و بیانیه گرباچف در جمعیت مردم ، دولت های سوسیالستی در چکوسلواکیا، مجارستان ، بلغاریا و دولت های داخل اتحاد شوروی یکی پی دیگری از هم میپاشیدند . گرباچف در فروپاشی دولت جمهوری دموکراتیک المان شرق و وحدت دو المان بدون کدام عکس العمل در حالت « خموشی علامت رضا » قرار گرفت. درسفراش به المان شرق برای اولین بار به علامه تحریک به قیام مردم و چراغ سبز به فروپاشی دیوار برلین ، بالای این دیوار به اشتیاق منظره برلین غربی را به تماشا گرفت.

 

 در آخرین قدمه های تطبیق پلان تنظیم شده اش و در عمق بحران جامعه شوروی وی  به  امید وعده های داده شده جامعه اروپایی و هفت کشور بزرگ صنعتی و اقتصادی جهان در ۱۶ جولای۱۹۹۰  دستگاه رادیو و تلویزیون دولتی را از انحصار دولت برون ساخت و در ۱۹ اکتوبر همان سال تطبیق پلان بازار آزاد ( اقتصاد مارکیت ) را اعلان نمود. این چهره « دل خوش کرده  به کمک های میلیارد دالری»  در اوج تشویق های غرب ، تحفه تشویقی جایزه نوبل را در ۱۷ اکتوبر ۱۹۹۰ بدست آورد.

 گرباچف  بدون شک یک پلان را تنظیم و عملی نمود که ابتکار  ادامه و تطبیق آن دیگر از دست هایش و از حدود قدرت و صلاحیت دیکتاتور منشانه اش خارج و بدست امریکا و جامعه اروپایی افتاد.

گرباچف با تمام جراات و پررویی و اطمینان بر پشتیبانی امریکا و جامعه اروپایی توانست وظیفه خود را در فروپاشی سیستم سیاسی اتحاد شوروی و بلوک سوسیالستی شرق انجام دهد.  وی همچنان تمام همکاریهای اقتصادی و پیشتیبانی از تعداد از کشور های مربوط جهان سوم را بصورت آنی قطع نمود، در حالیکه این کشورها بیشترین همکاری ها و کمک های بلاعوض را از اتحاد شوروی بدست میآوردند که بر بنیاد آن در مسیر رشد و انکشاف اقتصادی یعنی  بعد از رهایی از بند استعمار ، قرار گرفتند.

 پلان گرباچف فقط  پلان بحران و فروپاشی بود که دامنه آن از کشور شوروی ، کشور های اروپای شرق و کشور جهان سوم که خود را در یک رشد نسبی اقتصادی بخصوص « اقتصاد مادر»  در میآفتند، را در برگرفت. او با ایجاد بحرانات اقتصادی – اجتماعی و سیاسی و همچنان تسلط  روحیه عدم اعتماد به آینده در کشور های فوق الذکر  در موقف کسی قرار گرفت که با ختم نقش اش ،  بخش بعدی را واگذاشت به ادامه و انجام وظایف استخباراتی امریکا و ارپای غرب. این همان نقشه تسلط سیاست تک قطبی است که عملی گردید و به حیث یک واقعیت موجود در جهان و سیاست جدید مبدل گردید.  

در ۲۲ جنوری ۱۹۹۱ که کشور و مردم شوروی در عمق بحران اقتصادی  دست و پا میزدند، جامعه اروپایی از دادن کمک های مواد غذائی و وعده دادن پول داده شده  شان  اباٌ ورزیدند و آنرا به حالت تعلیق درآوردند. در ۱۷ جولای روشن گردید که وعده کمک های چندین میلیارد دالری هفت کشور صنعتی جهان که توسط گرباچف تقاضا شده بود، عملی نشد و این  یکی از علل تعین کننده فروپاشی شوروی تلقی میگردد. با آغاز قیام های سازمان داده شده در سه جمهوری های پری بالتیک دیگر نا توانی گرباچف دریک  پلان عملی شده  برایش به مانند درد دندان محسوس بود. وی به مانند یک پارچه چرکین و یکبار استفاده شده در برابر بند ریگی که توان مقاومت موج های غولآسای توفان گونه بحری را نداشت،  خود را یکه و تنها در یافت وهم دریافت که  قمار بزرگ را به حریف مکار باخته است. او دیگر بازنده در برابر چهره معاملگر و الکولیست مانند بوریس یلتسن هم قرار گرفت. هر گونه تلاش برای حفظ آن صلاحیت های دیکتاتورمنشانه اش که با خدعه و زور و اتکا به غرب در قانون اساسی شوروی وارد ساخته بود که حزب کمونیست، دولت مقتدر شوروی و قانون اساسی را دچار تغیر های وسیع ساخت ، تیرهای در آب خورده بودند.

از این ببعد جهان دیگر یک قطبی شد، امریکا رستم میدان سیاست های بین المللی گردید . پیمان ناتو را دیگری رقیب نظامی چون پیمان دفاعی وارسا قابل محاسبه نبود. اتحاد شوروی برای همیشه از بین رفت، جنگ سرد بعد جدید را گرفت و دستگاه اقتصادی و موسسات بزرگ تولیدی کشور های اروپای شرق میدان چور و چپاول شرکت های برزگ غرب گردید.

گرباچف در ۲۶ دسامبر ۱۹۹۱ از پست ریاست دولت اتحاد شوروی استعفا نمود و دیگر بحیث یک سیاست مدار سرگردان و طرد شده به اساس خدمت به رقبای  قبلی اتحاد شوروی و از طرف آنان به مسوولیت یک نهاد کوچک بین المللی منسوب  و بعداٌ با تشکیل یک حزب سیاسی لیبرال دموکرات در روسیه  دیگر رستم زمان نه بلکه بحیث یک  فریب خورده زمان میگفت که: « من هرگز تصمیم به فروپاشی شوروی نداشته ام »  که  غرب هم او را در این ادعا یش همراهی میکرد  ولی یکبار دیگر به  طرح، تطبیق ، ادامه و انجام پلانهای وی باید تعمق و دقت نمود که چگونه این پلانها دقیق و سنجیده شده عملی گردید و جهان به سیاست و فعالیت های توسعه طلبانه غرب و بخصوص  امریکا و انگلستان تسلیم داده شد. اساسات پنجگانه همزیستی مسالمت آمیز که در اساسنامه ملل متحد تسجیل یافته و یکی از سنگ پایه های حفظ صلح و ثبات بین المللی محسوب میگردید، دیگر به طاق نیسان گذاشته شد و دوره نفوذ و تسلط سیاسی و نظامی غرب و ناتو آغاز گردید.

این چهره که دیگر به مانند فرد تاریخ زده در تنهائی قرار دارد، همان طوریکه در سال ۱۹۸۵ با تمام توان و شهرت به مانند یک قهرمان فلم های هالیود روی صحنه آمد، مورد توجه قرار گرفت ولی در جامعه شوروی سابق به عنوان شخصی مورد نفرت قرار دارد؛ که دولت مقتدر و با  وزنه در سیاست های بین المللی را  به خاک سپرد و خاکش را به قدم های غرب پاشید ولی غرب فقط از او متشکر است که همه دنیا در کام شان به چرخیدن گرفت. گرباچف به مثل آنکه  سیاست جهان را در یک چرخش فلم گونه تغیر داد،  بخاطر سپاس از  آن جشن سالگرد هشتادمین سالروز تولداش در ماه مارچ ۲۰۱۱ با شرکت دها هنر مندن مشهور جهان بخصوص سینمای هالیود ، مانند آرنولد شوارتزنیگر، سپایس گرلز و تعداد از کمیدین های مشهور در لندن برپا گردید.

ما در بخش های بعدی این مقاله  با یک مکث گذرا از بحرانان و تغیرات سیاسی و اقتصادی در کشور های اروپای شرق، روی اثرات مستقیم پالیسی و پلان گرباچف در افغانستان به بحث ادامه خواهیم داد.

 

 بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۲ـ ۲۳۰۹