معضله افغانستان راه حل  منطقه وی دارد یا جهانی؟

 

محمد ولی

اصطلاح «منازعات منطقه وی» طی سالهای بعد از جنگ عمومی دوم در فرهنگ روابط بین المللی بنا بر بروزدرگیری ها میان دویاچند کشور در یک منطقه معمول گردیده، ظاهرآ وانمود شده است که علت این منازعات ناشی از برخورد منافع کشورها یا تداوم معضلات باقیمانده ازاستعمار انگلیس چون امور سرحدی ،مشکلات ترکیب قومی،نژادی یا مذهبی بوده برای حل آن باید تفاهم وتوافق منطقه وی به میان اید.اما تعمق در ریشه های بروز این منازعات نشان داده است که در عقب معضله های منطقه وی منافع یا دسایس قدرت های بزرگ بحیث محرکه وتشدید کننده وجود داشته است که در زمان وجود سیستم دو قطبی راه های دریافت رفع عوامل از طرف هردو قطب برمبنای موضعگیری های ایدیولوژیک جستجو میشد. منافع هردو طرف درسایه طرح های ایدیولوژیک پنهان میگردید یکی راه صلح وترقی اجتماعی ، ودیگری حمایت از دمو کراسی و آزادی را رویکش منافع شان میساختند.
طی سالهای که جهان از جنجال های ایدیولوژیک واتهام زنی های ناشی ازآن فارغ دانسته میشود منازعات منطقه وی بحال خود باقی مانده بلکه پهنه های جدیدی را نیز احتوا کرده است .معضله کشمیر وفلسطین کماکان بحال خود باقیست، معضلات دیگری درشرق میانه چون جنگ عراق ،پیآمدهای بهارعرب، جنگ داخلی سوریه وجنگ دریمن چندین سال است که صلح آن منطقه را زیر تهدید در اورده است.
صبغه جنگ افغانستان بحیث طولانی ترین جنگ آغاز قرن ۲۱ از مداخله ناتو تا امریکا برجسته تر از صبغه منطقه وی آن است،پیچیده گی این معضله در منافع متفاوت ومتضاد کشورهای منطقه و

فرامنطقه نهفته است ازین جهت با وجود حضور ناتو ،امریکا و۴۰ کشور متحد آن جنگ هفده سال ادامه یافته است.
همجواری افغانستان با کشورهای چین ، تاجکستان، ازبکستان، ترکمنستان، ایران، پاکستان وگوشه ای از سرحد شمال شرقی آن با کشمیر مورد منازعه هند وپاکستان،مداخلات عربستان سعودی،اخیرآ ابرازعلاقه فدراتیف روسیه درمورد معضله افغانستان نشان دهنده فرامنطقه وی بودن این معضله میباشد بخصوص که امریکا جنگ با تروریزم را صبغه جهانی داده با یک حشرناتو و متحدینش دست به هجوم نظامی دوامدار زده است.
از جانب دیگرمعضله افغانستان یک مشکل به میان آمده از زمان تهاجم نظامی اتحادشوروی تا یورش نظامی ناتو وامریکا بوده با برگشت عساکر شوروی این مشکل پیچیده ترشده وابعاد مختلف آن وسعت پیدا کرده است. این سرزمین بی در و دیوار گره گاه شدت تضادهای منافع همسایه گان  ونقطه مرکزی تحقق استراتیژی نظامی و صدورتشنج به کشورهای شامل در پلان استراتیژی امربکا مبدل گردیده است .
میتوان یک جمله عام نوشت:دولت های که به مذاق امریکا برابر نباشند، از امر ونهی درامور منافعش سرپیچی کنند از شر دسایس آن به هیچ شکلی رهایی نمی یابند ،اختلافات قومی، مذهبی، بهانه دیکتاتوری و دموکراسی، حقوق بشر وده های دیگر وسایل به تشنج کشانیدن بوده معضلات برپا مینماید.

مشکل افغانستان
افغانستان عملآ مبتلا به جنگ داخلی است،جنگ بین دونوع حاکمیت در داخل کشور ؛ یکی حاکمیت دولتی ودیگری حاکمیت طالبانی. برفحوای برخی مراجع تحلیلی دولت کمتر از شصت فیصد خاک را تحت حاکمیت داشته بقیه در دست طالبان میباشد. حاکمیت دولتی از حمایت غرب زیرنام جامعه جهانی وحاکمیت طالبانی زیر حمایت پاکستان وهمکاری عربستان سعودی وبصورت اسرار امیز ونامرئی ازحمایت شبکه های مختلف نظامی ، اسخباراتی امریکا بر خوردار است.این گرگاه تضادها ومنافع مورد علاقه جدی سیاست سازان واستراتژیست های حمایه گر هردو طرف جنگ بوده ممکن نیست بدون در نظر داشت علایق ومنافع آنها صلح تامین گردد.
آبهای جاری،منابع زیر زمینی سه تریلیون دالری، موقعیت جیواستراتژیک وغیره ها این کشور را درجال بازی های جهانی ومنطقه وی گیرانداخته است.
نوع مناسبات کشورهای حامی دولت افغانستان با کشورهای منطقه بر پیچیده گی وضع افزوده است. رقابت امریکا با روسیه ،سیاست نیم بند رقابتی با چین، مناسبات دو پهلو با پاکستان ،تهدید ایران وتهیه اسباب تشنج (داعش) برای آسیای میانه معین کننده دیدگاه سیاست سازان امریکا میباشد.
امریکا از حربه تروریزم که طی هفت دهه آنرا درخدمت داشته و در از هم پاشی رقیب جهانی اش شوروی با دستیاری پاکستان خوب به کار بست نمی تواند دل بکند زیرا شامل دور جدید بازی های رقابتی با روسیه و چین شده است که در صورت از دست دادن این حربه موقف موجودش از دست رفته ضعف این موقف بی تاثیر در مناسبات نا ملایمش با ایران بوده نمی تواند وجای پایش را در اسیا تنگ می سازد.
سیاست تهدید ومدارا ، پاکستان را چشم سفید تر ساخته از طریق مانورهای سیاسی ودیپلوماتیک با امریکا و رقبایش امتیاز بیشتر می خواهد زیرا می داند که امریکا این یارقدیم واسپ زین شده اش را ه ساده گی به حاشیه نمی راند گویا با حفظ باخت قمار حاضر نخواهد شد حریف را از دست بدهد. ازاین سبب زلمی خلیل زاد درمذاکرات با طالبان برخی امتیازات به پاکستان خواهد داد.
پاکستان درطول ۱۷ سال سه خواست در زمینه حل معضله افغانستان از طریق مذاکره با طالبان را مطرح کرده است:
۱ - دریافت امتیاز درمساله کشمیر باهند ، یعنی ایجاد تناسب در روابط دو همسایه شرقی وغربی به نفع خودش .
۲ -  مساله مناسبات دوستانه و تاریخی افغانستان وهندوستان که از حدود منافع پاکستان بیشتر انکشاف نکند.
۳ -  عدم قبولی یک افغانستان نیرومند بدون نفوذ خودش .
کشور ایران خواست های طرح ناشده دارد مثل حقابه طبق دلخواهش از آبهای جاری افغانستان بصوب آن کشور،تداوم حالت جنگی ومصروفیت امریکا در افغانستان تا ضربه آن درامور شرق میانه کاهش داشته باشد.
جمهوری خلق چین که از سیاست همکاری امریکا وحمایت از جهاد باید درس گرفته باشد از وجود داعش درارتفاعات همسرحد با افغانستان تشویش دارد زیرا این گروه در مناطق مسلمان نشین چین با دامن زدن شورش های مذهبی برسلامت ارضی آن میتواند مشکل ایجاد نماید که بهره آن به امریکا تعلق میگیرد .
رابعه قدیرخانم ایغوری چین نزد امریکاست و درهر شورش مناطق مسلمان نشین به تایوان آمده برشدت اوضاع می افزاید.
چین برحق است که داعش وسایر شورش های مذهبی در کسورش را ناشی از دسایس امریکا بداند. درعین زمان منافع ترانزیتی واقتصادی چین با آسیای میانه درحالت متشنج شدن اوضاع درآسیای میانه با خطر مواجه میگردد.
جمهوری های آسیای میانه در وجود تقویت تروریزم اسیب پذیر بوده جدآ علاقمند صلح وثبات درین کشوراند.صلح وثبات باعث بهبود امور تجارتی شان با جنوب اسیا میگردد.
فدراتیف روسیه کاملترین تشویش اش را در کنفرانس ماسکو باحضور داشت طالبان و نماینده گان ۱۲ کشور دیگرصریحآ اعلان کرد وزیر خارجه روسیه عواقب بازی های جیوپولیتیک درافغانستان را وخیم گفته پلان انتقال داعش به افغانستان را تبدیل این کشور به پایگاه داعش برای آسیای میانه دانست یعنی ماسکو بحیث رقیب جهانی واشنگنتن بیش از هرکشوردیگر درمورد معضله افغانستان وتروریزم نگران تر است.
معضله افغانستان به یک مشکل منطقه وی- جهانی مبدل شده است. همسایه گان باید منافع شانرا در ثبات وصلح جست وجو کنند وجهان منافعش را در تبدیل نشدن افغانستان به پایگاه افراطیت وتروریزم.
مهارت دیپلوماسی خلیل زاد دراآن خواهدبود که چگونه منافع متفاوت ومتنوع راکه برخی ها ریشه های تاریخی دارد با همسایه گان افغانستان وجهان توافق میدهد.
دولت افغانستان باید مهارت توافق دهی منافع متلاشی شده مردم را در یک پلاتفرم روشن وعملی درنظر یگیرد.
تمدید زمان حاشیه گرایی برای مردم دلگیر ومایوس کننده شده است باید مستقیمآ به متن معادلات سیاسی- اجتماعی بحیث مرکز تعین کننده حوادث رفت .
با تاسف که دولت افغانستان درمورد صلح طرح جامع وهمه گیر وهمه قبول ندارد این امر بزرگ وسرنوشت ساز را در بیانیه ها و تضاد گویی ها می پیچند می گویند طالبان به صلح بپیوندند، برای آنها امتیاز چوکی وغیره داده می شود. درحالیکه طالبان با طرح واضح چون تغیر در قانون اساسی،خروج نیروهای خارجی وغیره حاضر به مذاکره میشوند.
اگردولت میخواهد در شکلیات به اصطلاح خودش ابتکار مذاکره و صلح را بدست داشته باشد بگوید دربرابر طرح طالبان چه چیزی پیش میکشد تا در مذاکرات با جانب مقابل مطرح گردد.
علنی سازی طرح دولت به مردم مجال میدهد تا نقاط نطر شان را در زمینه ابراز کنند.
منافع مردم در صلح است، اما برخی قدرت های شریک در حاکمیت منافع شانرا در وضع جاری می بینند، در همه چیز دست بلند دارند حاضر نیستند شریک دیگری در قدرت وحاکمیت با خود داشته باشند ، میخواهند توافق احتمالی با طالبان را توافق بین القومی جلوه دهند درحالیکه این توافق میان دو نظام یکی طالبان بنام امارات اسلامی که درآن سنگسار،محکمه صحرایی ، دره وشلاق و وضع محدودیت بر ازادی زنان وغیره وجود دارد و دیگری نطام مبتنی بر قانون اساسی که با همه کمبودی هایش متمدن تر میباشد.
زمان آنست تا دولت با تفاهم همه مجامع وشخصیت های صلح جو یک مکانیزم روشن برای حالت پس ازمذاکرات وامکان صلح را آماده سازد ودر آن گوشه ای برای خواست جانب مقابل در نظر بگیرد زیرا در مذاکرات چیزی دادن وچیزی بدست آوردن مطرح است
مذاکره به معنای تسلیمی نیست بلکه به معنی تفاهم و رسیدن به نقاط نظر مشترک میباشد.
در صورت توافق با جانب مقابل ،دولت درمورد مشکل قوای خارجی،تعدیل قانون اساسی، چگونه گی سهیم سازی طالبان در حاکمیت، موضوع خلع سلاح و تسلیمی آن ،ترکیب قوای مسلح و دیگر مسایل عمده اقدامات واضح وقابل قبول ارایه نماید.
دولت باید درهرحالت بردستاوردهای مثبت چون وجود احزاب سیاسی با خط مشی های مختلف، آزادی بیان، تعلیم وتربیه،مطبوعات آزاد، رعایت جدی حقوق زنان در نظام بعدی ،حفظ همه ارزشهای دمو‌کراتیک قانون اساسی وفادار بماند وآنرا بحبث حدود قبول شده از جانب مردم با جانب مقابل در معامله نگذارد.
تجربه کنفرانس ماسکو نشان داد که حکومت وحدت ملی از تعصب ماسکو - واشنگتن بیرون نشده است.
اعزام هیات ضعیف درکنفرانس ماسکو دراصل اهانت به یک روند جانبدار تفاهم بود در حالیکه در کنفرانس ها ومذاکرات ترکیب هیات های اعزامی شامل متخصصین پیشبرد مذاکره وتفاهم میباشد اما دیده میشود که چنین ظرفیت در حکومت دستنگر وجود ندارد شاید امریکا روی همین ملحوظ خلیل زاد را به این ماموریت گماشته باشد.
راه حل مشکل افغانستان از واشنگتن تا ناتو واز آنجا تا ماسکو وپیکن واسلام آباد وتهران تا کابل طی طریق خواهد کرد.

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۳/ ۱۸ـ ۱۲۱۱

یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

Copyright ©bamdaad 2018

 

 

 جنگ وتجاوزگری فرهنگ واخلاقیات جامعه را خدشه دار میسازد

 

عبدالوکیل کوچی

 موضوع اخلاق بحث بزرگیست که تعبیر ، تفسیر وپژوهش آن درگستره تیوری ها وتجارب در سطح وسیع دانش بشری با تحلیل اکادمیک در قلمرو کتاب وکتابخانه ها مقدوراست وما  درین برگه با مرور مختصری در رابطه به آن میپردازیم .

اخلاق رشته از دانش وفلسفه است که در باره کردار وهنجار خوب وشایسته و رفتار بد و ناپسند بحث میکند . بقول داکتر مسعود انصاری اخلاق در دانش فلسفه بدو رشته بخش تقسیم شده است . اخلاق بایسته واخلاق تحلیلی . اخلاق بایسته به اعمال ورفتار انسان بر چسب خوب وبد می زند واخلاق تحلیلی فروزه ها وعلل و دلایل کردار خوب وبد را بر پایه اصول علمی وفلسفی در چهار چوب خرد گرایی باز شکافی میکند . در میانه سده بیستم توجه به اخلاق بایسته به سستی گرایید وبیشتر روی اخلاق تحلیلی تمرکز یافت . تا پیش از زمان افلاطون و سایر فلاسفه یونان باستان دین و اخلاق با یکدیگر پیوسته بودند وافراد بشر اصول واحکام اخلاق را ناشی از دین می دانستند ولی فلاسفه ی یاد شده در نوشتارهای خود کوشش کردند دو عامل دین واخلاق را جداگانه مورد بررسی قرار دهند وسر انجام فلاسفه واندیشمندان در دوره روشنگری به این باور رسیدند که اخلاق یعنی اصول وقواعد رفتار وکردار بشر از ایمان مذهبی او جداست واین دو عامل باید جدا گانه مورد بررسی قرار گیرد وبقول معروف ، انسان تا زمانی که خود را نشناخته وبه حقیقت وجودی خود پی نبرده به انسان واقعی مبدل نخواهد شد . سقراط به این باور بود ، انسانی که از نفس خود وکردار خود آگاه باشد کردار و رفتارش بمراتب  از انسان نا آگاه نیکو تر وبهتر خواهد بود وبقول ارسطو،  انسان زمانی به ارزش های اخلاقی دستیابی پیدا خواهد کرد که خود را بشناسد . کانت با ور دارد که معیار تمیز خوب از بد بسته به سرشت عمل وقصد وانگیزه وهدف انجام دهنده ی عمل است .

 کارل مارکس از نظر ارزش های اخلاقی انسان،  با همنظری هیگل به جنبه طبقاتی اخلاق نگاه میکرد . دین سالاران جوامع بشر اخلاق را از نماد های جدایی ناپذیر دین بشمار می آورند و باور دارند که بدون وجود دین اخلاق نمی تواند وجود داشته باشد .بطور کل باید گفت که اندیشه وافکار تمام عناصر آگاه وباخرد جامعه به موضوع اخلاق متمرکز است. اکنون جهات موثر ونقش اساسی  این ارزشها را در سیمای جامعه خود مطالعه میکنیم .

افغانستان کشور متمدن با تاریخ پرغنای فرهنگی ومردم مستعد بکار ودانش است. مردمی که در طول تاریخ از سطح عالی فرهنگ اخلاقیات ،ادب ، هنر وظرفیت های عالی انسانی و دانش بشری عصر خود  برخوردار بوده است . این سرزمین جایگاه علما ،دانشمندان ،فلاسفه مردمان فرهنگی وهنر پرور ،ادیب ، شاعر وسالاران قلم چون ربیع گلبهاری ،اخنفی پنجشیری ،ابن سینای بلخی ، ابوریحان البیرونی ،مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی ،امام فخر رازی علامه خوارزمی ، غزنوی ، گنجوی ،انصاری ،سید جمال الدین افغانی ،رحمان بابا ، عبدالحمید مومند ،سنایی ، رودکی ،مخفی بدخشی و  شخصیت های بزرگ و سروران آزاده ، همچون خراسانی ها ، کاوه ها ، صفاری ها ،میرویس ها ، ختک ها ، کاتب ها ،راتبها ، امانی ها وشیر زنانی مانند ملالی ها ،زرغونه ها و زهرا ثریا ها ، اناهیتا ها ، راضیه ها و پیشوایان بزرگ ، رجال شناخته شده جهانی وهزاران عالم علامه ودانشمند دیگربوده است که آفرینش ها ،ارزشها  و فرآورده های علمی آنها در عرصه های فرهنگ وعلوم ، ریاضی ، طب ،ستاره شناسی ، هنر دوستی ،نقاشی ، معماری ، رسامی ، کتابخوانی ، نویسنده گی ، آزادی خواهی ،شجاعت ،متانت غرور وافتخارآفرینی  وهزاران صفات عالی انسانی واخلاقی هرکدام شان همچون ستاره های درخشانی در آسمان فرهنگی وسیاسی این بلاد معظم جاودانه میتابد که تجلیات آن دستاوردهای بزرگ وگنجینه  گهربار خرد واندیشه های پاک آنها ، برشد فرهنگ واخلاقیات جامعه نقش اساسی داشته است .

واما برغم این همه داشته ها و ریزرف های متنوع با حفظ عمومیت های فرهنگی عظیم  و داشته های علمی واخلاقی آن ، با توجه به مسایل  جامعه شناسی که بحث های مفصلی میخواهد واما بطور اخص بقول یک تحلیلگر مسایل اجتماعی ( « دین ،ملیت و قومیت » سه مولفه تاثیرگذار در سبک زنده گی جامعه افغانستان بوده است .) واما مطالعات جریان حوادث بخصوص درسده های پیشین تاریخ  کشور ما نشاندهنده آنست  که جهانکشایان بزرگ و دشمنان افغانستان بخصوص استعمار پیر انگریز هیچگاهی ودر هیچ مقطع زمانی در مقابل مردم آزاده افغانستان ، در جنگ رویا رویی تاب وتوان نداشته ودرهرسه بار تجاوز بسر زمین ما  پوزه استعمار درین کشور بخاک مالیده شده است وپس از آن ، آنها علیه مردم کشور ما  بدسایس رو آورده ، دین ،قومیت وملیت را آله دست خود قرارداده وبا  استفاده از عقب مانی جامعه و ایجاد  تفرقه وتعصب واختلافات دینی ، قومی ، زبانی ، و انواع تعصبات سمتی ، رنگ وپوست وجنسیت ، چا ل ونیرنگ وترویج فساد اجتماعی ،فساد دولتی ، عیاشی ،فحشا ، دزدی ، دروغ ، جهل ، مرض ، نیرنگ ، عوامفریبی ، توطیه ، رشوت ، قاچاق ، جنگ وخونریزی ، غارت ثروت های طبیعی وترویج اعتیاد، فقر وبیکاری ، محرومیت ، مظلومیت وهزاران مرض دیگر در میان مردم ، برای اینکه فرهنگ واخلاقیات جامعه  واراده آزادیخواهانه ملت را بزعم خود فلج ساخته و اهداف نامقدس شان را در کشور عقب نگهداشته ما عملی سازند.  بقول معروف ولله ابلیس هم به حساب شان نمیرسد .

میگویند زمانی از وینستون چرچیل پرسیده بودند که بجای جنگ در نزدیکی با کشور آیرلند چرا به هندوستان دور دست وآنسوی ابحار میروید؟  گفت بدلیل اینکه دوابزار مهم در آیرلند وجود ندارد ودر هند ، «هدف ازهند همانوقت » این دو ابزار هست . گفتند که چه نوع ابزار؟ چرچیل گفت اکثریت جاهل واقلیت خاین !

برای اینکه تبلیغات زهرآگین و تفرقات ،اختلافات وتعصبات،  کهنه سلاحی است که با هزینه کم وکارا تر از جبهه جنگی ،تمام هستی و میراث های فرهنگی واخلاق جامعه را خدشه دار ساخته بنفع دشمن تمام میشود . چنانچه مبرهن است که از جمله صدها عوامل  در بیماری های صعب العلاج جوامع ، دو عامل عمده وخطرناکتراز جنگ که نخستین آن همانا جهل وعقب مانی بمثابه مادر تمام مرض ها وخطر هاست و موجودیت این پدیده نکبتبار وشوم  زمینه ی است برای سربازگیری دشمن از جامعه عقب مانده کشورها وتداوم تجاوزات وحکمروایی دشمنان تا مدتهای نامعلوم  در کشورهای در واقع  اشغال شده  .

 عامل دوم نفاق مایه ی جنگ وخونریزی است که در امتداد آن کشمکش ها وانگیزه های رفت وآمد مردم و مهاجرت های اجباری از خاک وطن ، همچنان سرازیر شدن هزاران هزار تروریست ، جنایتکار ،آدمکش وگروه های تند رو مذهبی  بداخل کشور که هردو مصیبت ، باعث ورود وهجوم فرهنگ بیگانه بداخل کشورشده  بدون شک  بر اخلاقیات جامعه مستقیماً  اثر میگذارد . 

بگونه مثال ورود گروه های متجاوز عرب وعجم از خاک های ایران وپاکستان بمنظور تحمیل جنگ نیابتی و خرابکاری در کشورما حامل امراض درد آلود فرهنگی وکلتوری در ترویج فساد اجتماعی وآلوده گی های اخلاقی  وانتقال فرهنگ منحط  ممالک بیگانه بداخل کشورما اخلاقیات وشُونات جامعه را زیانبخش وخدشه دار ساخته و بخش های آسیب پذیر جامعه وحتا  نظام دولتی را آلوده میسازد که درنتیجه آن ، ظلم وغارتگری و فاصله طبقاتی روز تاروز گسترش یافته  غنی ، غنی تر وفقیر،  فقیر تر میشود و دشمنان افغانستان  بروی هیزم این جنگ ظالمانه روغن می پاشند تا منافع خود را بدست آورده  ودر راستای استراتیژی های بزرگ شان تا زمان نامعلوم به موجودیت خود دراین سرزمین ادامه دهند.

ولی مردم آزاده و شرافتمند افغانستان با توجه جدی به باور ها واعتقادات ،افکار واندیشه ها ی وطنپرستانه باظرفیت ها ی فرهنگی سیاسی و فرهنگ آزادی خواهانه واخلاق مترقی

، علی الرغم دشواری های جنگ تحمیلی ونیابتی ودسایس دیرینه ارتجاع و امپریالیزم توانسته اند که درحفاظت و تحکیم فرهنگ عدالت پسندی واخلاق مترقی و رسوم پسندیده جامعه توجه جدی مبذول داشته و از آن حراست و پاسداری نمایند. البته دفاع از اخلاق پسندیده وعالی انسانی وانسانیت در مبارزه ومقابله با فرهنگ منحط  دوره حجر و هجوم فرهنگی بیگانه گان و دشمنان وطن وظیفه هر انسان واقعی و وطندوست است  و این زمانی به پیروزی میرسد  که چیز فهمان جامعه وقلم سالاران وفرهیخته گان سیاسی و فرهنگی وگروه های ترقی خواه و روشنفکر وطندوست وعدالت پسند کشور همه دریک صف واحد  با رسانش و آموزه ها وآگاهی فرهنگی واخلاقی مثبت اجتماعی درمیان توده های کشور بسیج گردند تا عوامل  نفوذی دشمنان وطن خنثی وفرهنگ شوم بیگانه  ریشه کن گردد. در فرجام بحث را با دوجمله ی از سخنان تاریخی نلسن ماندیلای بزرگ به پایان میرسانم که در رابطه به اخلاق مترقی وسلوک آزاده گی چه خوب فرموده بودند :

« مهم نیست که در مبارزه آزادی خواهی جهان را بخرید ،بلکه مهم آنست که خود را نفروشید.»

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۸ـ ۱۲۱۱

یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

 استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

Copyright ©bamdaad 2018

 

دو دقیقه تا شروع روز قیامت

                                              

 

عارف عرفان

دایناسورهای آدمخوار ومحافظه کاران جدید کاخ سفید، جهان را درلب پرتگاه جنگ هسته ای واختتام زنده گی بشر روی زمین کشانیده اند.

پس از فروپاشی امپراطوری امریکا در جهان، پایان نظام تک قطبی وظهور ابرقدرت های نوین چون روسیه وچین جولانگاه استعماری وسلطه جوی امریکا درجهان به پایان رسیده ازاینرو سران کاخ سفید وپنتاگون برای احیای مجدد امپراطوری امریکا در جهان، دیوانه وار رویکرد تقابل هسته ای با ابرقدرت های بزرگ را برگزیده ، ودرین قمارکلان زنده گی بشریت را به حراج گذاشته است.

اخیراً کاخ سفید باسفر جان بولتون مشاور امنیت خود درماسکو وملاقات اش با پوتین رییس جمهور روسیه، آماده گی خویش را برای درهم شکستن« پیمان تاریخی موشک های میانبرد هسته ای ـ INF  »که میان اتحادشوروی سابق و امریکا انعقاد یافته بود اعلام داشت.

آگاهان سیاسی این اقدام یکجانبه امریکا رابرای الغای این معاهده به مثابه تشدید مسابقات تسلیحاتی وانگیزه برای برپایی جنگ هسته ای وختم زنده گی بشر در روی زمین ارزیابی مینمایند.

 

تاریخچه پیمان

رییس جمهور امریکا، رونالد ریگان و رییس جمهوراتحاد جماهیر شوروی، میخاییل گورباچف پیمان نیروهای هستوی میانبردوبردکوتاه را در ۸ دسامبر ۱۹۸۷ ترسایی در ریکجاویک ایسلند به امضا رسانیدند.

وبگاه گلوبال ریسرچ محتویات این پیمان را مورد تحلیل قرار داده خاطر نشان میدارد"براساس پیمان هسته ای موشک های میان برد،ایالات متحده امریکا متعهد گردید تاموشکهای بالستیک« پرشنگ ۲» که در غرب آلمان مستقر شده بودند و موشک های« کروز»مستقر دربریتانیا، ایتالیا، آلمان غربی، بلژیک و هلندرا بردارد.همچنان مبتنی‌بر این پیمان اتحادجماهیر شوروی متعهد گردید تاموشکهای بالستیک« اس اس ۲۰ » را در قلمرو خویش نابود نماید."

براساس این گزارش ،" پیمان منع راکت های میان‌برد ویا (INF) نه تنهایک سقف معین را برای منع استقرار یک دسته خاص از موشک های هسته ای ایجاد کرد، بلکه انهدام تمام موشک های این کتگوری را که تعداد شان به ۲۶۹۲ فروند می‌رسید تا سال ۱۹۹۱ به مرحله اجرا گذاشت.  محدودیت این معاهده این بود که موشک های هسته ای کوتاه بردومیانبرد راکه در زمین استقراریافته بودند،شامل میگردید اما این پیمان انهدام موشکهای که از دریا وهوا پرتاب میشد رادر برنمی گرفت.با این وجود،این پیمان اولین گام در راه خلع سلاح هسته ای بود."

نویسنده این مقاله اذعان میدارد د"این انکشافات مهم اساسا ناشی از "خلع سلاح تهاجمی " بود که توسط گرباچف در اتحاد شوروی آغاز شد.

گرباچف در ۱۵ جون ۱۹۸۶ پیشنهاد کرد که نه تنهاموشک‌های میان‌برد اتحاد شوروی و امریکا را باید محو ساخت بلکه در یک پروسه سه مرحله یی باید ممنوعیت جامع راکت های هسته ای را تا سال ۲۰۰۰باید به اجرا در آورد.

اما جانب امریکا با استفاده از بحران فروپاشی کشور رقیب اتحاد شوروی ،افزایش برتری استراتیژیک ،از جمله برتری هسته ای وتبدیل آنکشور به" یگانه" ابرقدرت در سطح جهان ازانجام این معاهده عدول نمود واین برنامه روی کاغذ باقی ماند"

این نبشته انگیزه های خروج یکجانبه امریکا ازین پیمان را مورد بررسی قرار داده مینگارد"تصادفی نیست که اکنون واشنگتن فقط زمانی پیمان(INF) را مورد پرسش قرار میدهد که ایالات متحده برتری استراتژیک خود را نسبت به روسیه، چین و سایر قدرت ها ازدست داده است.

براساس گزارش های منتشر شده، ایالات متحده نه تنها در حال آماده شدن برای راه اندازی استقرارموشک های هسته ای میان برددر" اروپا "علیه روسیه است بلکه این برنامه در اقیانوس آرام و آسیاعلیه چین نیز می‌باشد"(۱) بازتاب فاجعه بارالغای پیمان....

براساس مقاله منتشره آسیا تایمز،(۲)بولتن دانشمندان اتمی"ساعت روز قیامت (Domesday Clock)"خود را فقط تا دو دقیقه تا نیمه شب یا سرآغاز روز قیامت عیار ساخته است.به عبارت دیگر در بحرانات موجودتقابل هسته ای،جهان، از بروز جنگ هسته ای یاآغازروز قیامت فقط دو دقیقه فاصله دارد"

دیپلمات های اتحادیه اروپا به آسیای تایمزگفتند که تصمیم ایالات متحده برای اروپا بسیار"تکاندهند"بوده و موجودیت اروپا را به خطر جدی گرفتارساخته و ما را به نابودی هسته ای با موشک های کوتاه برد گرفتارمی سازد.البته موشک های که هرگز نمیتواند به قلب امریکابرسد.

این گزارش توان هسته ای دوقدرت نظامی را مورد تحلیل قرار داده نتیجه گیری مینماید"ناتو در جبهه موشکی ممکن است نسبتا قوی باشد، اما هنوز در رقابت با روسیه قادر به یک جنگ بالقوه در اروپا نخواهد بود"

نویسنده این مقاله نقش محافظه کاران جدید کاخ سفید را در راه اندازی جنگ هسته ای برجسته ساخته مینگارد"خطر بزرگ درخصوص "ساعت روز قیامت"از عقده های روانی برخی جناح های معین محافظه‌کار جدید امریکایی برمیخیزد که به باور آنها واشنگتن در جنگ هسته ای "محدود"، موضعی، تاکتیکی علیه روسیه غلبه خواهد نمود.

این در کُل منطق اصلی آنها است که در عقب انگیزه گسترش توانایی حمله اول ایالات متحده بالای روسیه در نزدیکترین مرزهای غربی آنکشور قرار دارد"

نویسنده این مقاله واکنش شدید پوتین را در خصوص ماجراجویی های محافظه کاران جنگ طلب کاخ سفید مورد کنکاش قرار داده مینگارد"زبان درشت[پوتین] ممکن است دقیقا دیپلماتیک نباشد. اماآنچه در آن منعکس کننده است، نسبت به محاظه کاران امریکا بسیار خشمگینانه است که انهابطرز شگفت انگیز ایده جنگ  "محدود" هسته ای را در سرپرورانیده وآنراتحریک می کنند.

از سوی دیگر کاربرد زبان خشن نشان دهنده اطمینان او است که به هر میزانی که از سوی دولت ترامپ و پنتاگون این تحرکات شدت یابد،برای خنثی نمودن راکت های مافوق صوت روسیه کافی نیست.

برای دانستن عزم روسیه، لازم است تابه سخنان پوتین در مجمع اقتصادی والتالیا توجه شود. اساسا، پوتین هیچ خبر جدیدی رادرآن مجمع ارایه نداد اما یک یادآوری دقیق او نشان می دهد که مسکو در برابر هر تحریکی که به عنوان تهدیدی برای آینده روسیه شناخته شود، حمله خواهد کرد.

پوتین اظهار نمود،درین حالت روس ها "مانند شهیدان خواهند مُرد"و پاسخ ما به حمله کننده گان بسیار سریع وبیرحمانه خواهد بود،ودرین صورت مهاجمان "مانند سگ ها" می میرند"

در گزارش آمده است "تحلیلگران روسیه بر این مساله تاکید می کنند که مسکو در حال حاضر به طرز "غیر رسمی" - ظرفیت ها واولویت های خویش را برای تدارک حمله " اول "در ماورای مرزی خویش مشخص ساخته اند.فقط شمارش معکوس تحرکات ناتو در پولند، بالتیک و یا دریای سیاه برای روسیه کافی خواهد بود تا دست به حمله اول بزند."

ازین سناریو چنین برمی آید که امریکا در گام نخست در نظر دارد تا اروپا رابه میدان اصلی نبرد هسته ای درآورده و این قاره سبز را به صحرای خاکستر ویا زمستان اتمی مبدل نماید.اما این جنون زده گان سرمایه فراموش نموده اند،که این آتش به اروپا باقی نمی ماند و به گفته کارشناسان نظامی ظرف نیم ساعت امریکا را از نقشه جهان ناپدید خواهد نمود.همه دانشمندان حوزه اتمی معتقد اند که جنگ هسته ای برنده نخواهد داشت.

بنابراین، جای تعجب نیست که دیپلومات های اتحادیه اروپا برای کاهش ناراحتی خود در تلاش بوده ، متوجه می شوند که در پایان، همه چیز به خاطر دکترین تسلط کامل امریکا و ضرورت به جریان انداختن سیستم پیچیده نظارتی صنایع نظامی آن کشورمیباشد.

 

منابع:

 

(1)Globalreaserch,“Trump Breaks the Historic Nuclear Treaty with Moscow”: The White House Prepares the Return of the Euromissiles,By Manlio Dinucc,25 October 2018 (2),Asia Times,Who profits from the end of the mid-range nuclear treaty?

By PEPE ESCOBAROCTOBER,25,10,18

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۸ـ ۳۰۱۰

یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

 استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

Copyright ©bamdaad 2018

 نمایش انتخابات مسخره آمیز درتحت سایه امریکا-ناتو در افغانستان


                                     
عارف عرفان
دموکراسی نمایشی وصادراتی امریکا و ناتو در افغانستان آخرین دوران رسوای و زوال خود را می پیماید.ایالات متحده امریکاطی دوران ۱۷سال تلاش نمود تا بانمایشنامه« دموکراسی» مسخره آمیز وانتخابات« تقلبی» وجعلی در افغانستان،دست آوردهای فریبنده ومیان تهی خویش را تحت نام استقرار دموکراسی ومبارزه باتروریزم ، برخ جهانیان کشانیده، برطرزاستعمارنو وشکست اش در مبارزه با تروریزم درافغانستان پرده افشانده وبرنظام تحت الحمایه خویش درکابل مشروعیت بخشد.
اما درواقع غرب و ناتوبا این خیمه شب بازیهای زیانبار وفریبکارانه،نطفه های دموکراسی را در سرزمین افغانستان محو نموده ، آنرا بدنام و براعتبار آن لطمه وارد نمودند.در مقابل ،نهال تروریزم وافراطیت را درکشور آبیاری کرده وبیش ازنیمی از پیکر جامعه را تحت سایه تاریک آن قرار داده وافغانستان رابه مسلخگاه انسانی درآوردند.
بدیهی است که کشور گشایان استعمارگر هرگز نمی خواهند تا مقدرات نظام سیاسی شانرا روی کف دست مردمان غیرخودی بگذارند.
بایددرپرتو آموزه های بزرگ در معبرگاه طولانی مدت آزمون زمان وتجارب عظیم، به این خوشباوری پایان بخشید واز صیقل کاری نظام استعمار زده پرهیز کرد.
پرواضح است که ارتجاع سیاه واسلام گرایان افراطی بخشی از نیروی پیاده نظام استعمار اند،اما چپ ها، چپ نماها وچپ گرایان نباید با برافراشتن«  درفش نیرنگی» وگزینش شعار های فریبنده و همیاری باکاروان استعمار، برحقیت سرزمین اشغالی و سازوکارهای استعمار گران وحواریون آنها خاک افشانده ومسیر مبارزات آزادی ‌خواهی وداد خواهی را مکدر سازند.
یکی ازگزیده های گمراه کننده وسرگرم کننده برای خاموش ساختن صدای آزادی خواهی در افغانستان،انتخابات است،حال برپایه حقایق موجود وداوری های ریالستیک ببینیم که این سناریو اخیرا در افغانستان چگونه براه افتید؟ 
انتخابات پارلمانی سال روان، با سطح تقلب گسترده و آشکار ،جعل ،عوامفریبی وخرید و فروش انسانها،انارشیزم،بی مدیریتی ونقض طرزالعمل های نافذه،یکی ازمضحک ترین انتخابات در تاریخ بود و بی گمان کمترین کاندیدای انگشت شمار موفق خواهند شد تا از دل اراده مردم و رای شفاف و منصفانه به میدان ظفر قدم رنجه فرمایند.
در نتیجه درین شهرپرغوغا،کماکان این کمسیون های غیر آزاد ،وابسته وفرمانبردار است که برطبق فرمان تاجداران و یا بر روی سکه های دالر،اکثرآ فاتحین این معرکه را به میدان می ‌کشند.
انتخابات پارلمانی سال ۲۰۱۸ ترسایی در افغانستان هرچند در غیاب ناظرین بین المللی ودر تحت مهندسین ومشاورین امریکاای درخلوتگاه های تاریک سازماندهی شد اما کمره های ناظرین و رسانه های جهانی بطور مستدام از آن تصویر برداری نمودند.
دراین میان وبگاه گلوبال ریسرچ ، جریان انتخابات پارلمانی افغانستان را تحت فوکس قرار داده و تحت عنوان « نمایش انتخابات مسخره آمیز امریکا- ناتو در صحنه افغانستان » آنرابطرز ژرف اندیشانه مورد تحلیل قرار داده اظهار مینماید: « در ۲۰ اکتوبر سال ۲۰۱۸ انتخابات پارلمانی در افغانستان برگزارشد. انتخابات به طور کامل تحت  تامینات مالی و تاثیر ایالات متحده و ناتو قرار گرفت تا برای رژیم" دست نشانده" خود در کابل  مشروعیت بخشد.
مسلم است که برگزاری به اصطلاح انتخابات در کشور اشغالی، هرگز اراده و منافع مردم کشوراشغال شده را برنتافته بلکه بازتاب دهنده منافع نظامی، سیاسی و اقتصادی کشورهای تحت رهبری ناتوچون ایالات متحده امریکا، بریتانیا، آلمان و فرانسه می‌باشد.»
نویسنده ،اصل مشروعیت نظام وبازی های پشت پرده را مورد توجه قرار داده اظهار میدارد «  انتخابات کنونی پارلمان که پس از سه سال تاخیربرگزارگردید، کاملا در تضاد با قانون اساسی ملی افغانستان برگزار شد. حکومت"دست نشانده" خود نتیجه انتخابات و آرا مردم نیست، بلکه نتیجه کامپرومایز میان نامزدهای اصلی انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۴ ترسایی  و اربابان خارجی آنها در ناتو است. دولت دست نشانده غنی ـ عبدالله که توسط جان کری وزیر امور خارجه ایالات متحده در سال ۲۰۱۴  ترسایی جاد شد، به طور گسترده با مخالفت مجلس ملی و همچنین افرادی که در انتخابات ریاست جمهوری شرکت نموده بودند،مواجه گردید و آنها این نظام را محصول ساخته های جان کری پنداشته وبخاطر بازی به رای واراده خود،انها این رویکرد رابه عنوان توهین برای خود تلقی نمودند. 
بنابراین، دولت غیر قانونی جدید که پس از آن خود را "دولت وحدت ملی " نامید،موافقت کرد تا بخاطر کاهش تنش بین مجلس و حکومت، حقوق وامتیازات نماینده گان را افزایش داده و زمان انتخابات مجلس نمایندگان را برای مدت سه سال به تاخیر اندازد. به لطف این توافق غیر رسمی، در حالی که قبلأ بسیاری از نامزد وزیران معرفی شده برای وزارتخانه ها رد میگردیدند اما بعد از این توافقنامه، آنها به صورت دسته جمعی از سخاوت رای پارلمان برخورد دارگردیده و سطح مخالفتها کاهش یافت.»
دراین تحلیل فقدان شرکت وسیع مردم در انتخابات،وصحنه سازی های تقلب کارانه مورد توجه قرار گرفته اذعان میگردد« ایالات متحده و ناتو همراه با رژیم دست نشانده در شرایطی انتخابات را در افغانستان برگزار ساختند که کمتر از ۶۰ درصد از قلمرو افغانستان را درکنترول خود داشتند. و به این معنا است که ۶۰ درصد از شهروندان در انتخابات محروم ساخته شدند. شما می توانید تصور کنید که دولت موفق نگردید تا انتخابات را درمحلات رای گیری در شهرکابل مدیریت نماید. قرار بود تا رای گیری به ساعت ۸ صبح آغاز گردد،اما به دلیل تاخیر وعدم تامینات فنی، در برخی حوزه ها به ساعت ۱۱ ودربرخی مناطق ساعت یک بجه آغاز گردید.به همین دلیل کمیسیون انتخابات اعلام کرد که برای روز بعد، روند رای دهی را ادامه دهد، این بخاطری بود تا آنها در غیاب «ناظران مستقل » دست به تقلب و فساد گسترده وبالقوه بزنند.
براساس گزارش رسمی ۱۲ میلیون نفر واجد شرایط رای دهی هستند، اما تنها ۸/۸ میلیون نفر برای رای گیری ثبت نام نمودند.
یک تلویزیون محلی ازقول بدیع صیاد ریيس کمیسیون انتخابات گزارش داد که به استثنای غزنی وکندهار تنها ۳میلیون نفردر پروسه رای دهی از رای خود در سراسر کشور استفاده نمودند.
بی اعتمادی عام نسبت به پروسه انتخابات همچنین وضعیت امنیتی و تهدیدات طالبان،سبب گردید تا مردم ، کاملا تحت سلطه رژیم دست نشانده وکشور اشغالی ،انتخابات را تحریم نمایند.»

به اعتقاد نویسنده مردم بر این باورند که این رای آنها نیست که موفقیت و یا شکست یک نامزد را تعیین میکند، بلکه این « دست های نامریی» است که نقش اصلی را برای تصمیم گیری در مورد نتایج بازی انتخابات بازی می کنند. بدون مصالحه با دولت و جنایتکاران یا روابط با کشورهای عضو منطقه ای و اعضای ناتو، پیروزی درانتخابات تقریباً غیرممکن است. به خاطر چنین مصالحه و معاملات، مجلس اعتبار خود را از دست می دهد و دولت بارها و بارها تصمیمات خود را نادیده می گیرد.
به عنوان مثال، ۹۰ درصد از وزرای پیشنهادی که مجلس آنها را رد کرده بود، هنوز هم به وظایف خود ادامه می دهند. به دلیل وخامت وضعیت امنیتی، افزایش تلفات غیرنظامیان و حمایت از آی اس آی و برخی از طالبان توسط « دست های نامریی»  بحث های داغی در مورد توافقنامه امنیتی دوجانبه میان ایالات متحده و افغانستان درپارلمان وجود داشت . توافقنامه که در روز دوم کار دولت غنی - عبدالله در سال ۲۰۱۴ترسایی  به امضا رسید،نماینده گان مجلس خواستار لغو توافقنامه یاحداقل اصلاح آن شدند اما آنها با واکنش شدید دولت مواجه شد و دولت برای آنها هوشدار داده افزود که برای هیچ کسی اجازه داده نمی شود تا پیمان امنیتی را تحت سوال قرار دهد.
دردمندانه این انتخابات بخاطر آرایش نظام موجود، مزید بر بحران های امنیتی موجود،بستر ساز وخامت شرایط امنیتی در کشور گردید ومصایب بزرگی برای جامعه پدید آورد.چنانچه بازتاب مضاعف آن دراین نگارش مورد بررسی قرار گرفته بیان  میگردد. تنها در دهه گذشته، برای سه دورانتخابات ریاست جمهوری و دو دور انتخابات مجلس بیش از یک میلیارد  دلار توسط امریکا وناتو سرمایه گذاری شد تا«  رژیم دست نشانده»  خود را درکابل لباس مشروعیت بپوشانند.
 انتخابات کنونی برای امریکا وناتو بیش از ۱۳۵ میلیون دلارهزینه داشت، اما هزینه آن برای مردم افغانستان عبارت بود ازانجام ۱۹۳حمله و انفجار توسط مخالفان مسلح، جان باختن ۳۶ نفر وزخمی شدن ۱۲۷ نفر.
دراین نگارش، مضحکه نمایش نامه  دموکراسی وسطح تنفر از رژیم به تصویر درآمده بیان می‌گردد« مردم افغانستان دیگرامید خود را برای رژیم "دست نشانده "از دست داده اند. ایالات متحده و متحدان آن، تحت نام دموکراسی و انتخابات سرگرم راه اندازی نمایشات کمیدی در افغانستان میباشند.این همان دموکراسی است که باپرتاب «مادر همه بمبها» تدریس شد،همان دموکراسی است که برای شهروندان افغانستان از هردو طرف جنگ روزانه ۳۰۰نفر تلفات به بار می آورد،همان دموکراسی که کاملا با تقلب، فساد و بی عدالتی آمیخته گردید وهمان دموکراسی است که آخرین کلمه بود که توسط جان کری و فرماندهان ناتو بکار رفت، همان دموکراسی است که ۶۰ درصد مردم در مناطق خارج از کنترول دولت قرار داشته و ازجمله  ۱۲میلیون واجد شرایط  رای فقط دو میلیون رای دهنده در انتخابات شرکت می ‌کنند. »
نویسنده در اخیر ماهیت اصلی انتخابات آزاد را مورد کنکاش قرارداده وبطلان نتایج انتخابات جعلی ونمایشی رابه بحث کشیده استنتاج مینماید« تا زمانی که این کشوراز اشغال بیرون نشود و از A  تا Z تحت کنترول ایالات متحده و ناتو باشد، هیچ انتخابات قانونی نخواهد بود. گزارش رسمی و یا رسانه های جمعی از کابل تا واشنگتن و پاریس طبل پیروزی دموکراسی در افغانستان رامیکوبند اما هنگام قضاوت ،حقایق تلخ ،مبتنی برنتایج این دموکراسی مضحک وانتخابات جعلی برچهره های شان سیلی کاری نموده و آنگاه آنهارا حیرت زده خواهند ساخت. »
اما به پندار این قلم،یکی دیگر ازتلخ ترین بخشی از درامه پارلمانی را میتوان در رویکرد اخیر پارلمان موجود مشاهده کرد.جای که فقدان مدیریت وکارایی وزیران سکتور دفاعی وامنیتی افغانستان،کشور را به صحرای خونین درآورده و به علت ضعف مدیریت آنها،کمپاین انتخابات اخیر وبرگزاری رای دهی ،تلفات سنگینی بجاگذاشت،اما برعکس این وزرا باپیامد خونین بی‌ کفایتی شان به استقبال کم‌ نظیر پارلمان مواجه گردید،هکذا این پارلمان،آنها را با اهدای تقدیر نامه ها مورد استقبال قرار دادند.معلوم نیست که بازیگران تروریستی با انجام این جنایات هولناک،تاچه اندازه توسط دستان نامرئی مورد تفقد قرار خواهند گرفت؟

منابع:

Global research,29 October 2018
A Ridiculed Election Show of US-NATO on the Stage of Afghanistan
By Defend Democracy Press

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۸ـ ۱۲۱۱

یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

 Copyright ©bamdaad 2018

 

کارل مارکـس

١٨١٨- ۲٠١٨

داکترآرین

 

 این نوشته نکته های هرچند کوتاه و خلص، اما یادگارهای روشن و آموزنده را در بر دارد. من این رساله را در جوانی بار بار مطالعه نمودم و حالا خواستم جوانان عزیز را بسیار کوتاه و ویژه آگاه سازم، اما تفاوت از کجا تا به کجا است، در آن هنگام جوانان و میهن ما در گرما گرم یک قیام مسلحانه مردمی و آغاز پرآوای یک دولت مترقی بود، اما با تاسف که اکنون جوانان و کشور ما در هنگامه خونین تروریزم جهادی، طالبی و داعشی دست و پا می زنند و اسیر فتنه و آشوب یک دولت مزدور، دست نشانده و فساد پیشه می باشند. اما علمی که به حرکت قانونمند و آگاهانه ای روند تاریخی معتقد است و به جبر کور روندهای خودبخودی غلبه و به پیش می تازد و تنها راه رهایی از استبداد، جنگ و بی عدالتی می باشد، جهانبینی کارل مارکس است.

کارل مارکس نبوغ و تفکر و جهانبینی جاویدانه ای را در تاریخ و فرهنگ و آگاهی جامعه انسانی بجا گذاشته است. صراحت لهجه، نیروی حقیقت یابی، منطق استوار و شهامت در طرح و اندیشه و بصیرت در حل قضایا جزییاتی از روش و رفتار او می باشد، انرژی بی پایان، نیروی اراده، قدرت خارق العاده، مبارزه با دشمنان بشریت، همدردی، دقت از جمله صفاتی هست، که دوستان و رفقایش آنرا در خاطرات خویش از کارل مارکس بیان نموده اند، که نگارنده  گوشه های کوچکی از زنده گی این شخصیت والا و جاویدان را برای آگاهی دوستان او به مناسبت تجلیل از دوصدمین سالگرد زاد روزاش بیان می دارم.

برتولت برشت، شاعر و نمایشنامه نویس و طنز پرداز بزرگ المان، با زبان شاعرانه در باره محتوای ژرف و آموزنده نظریات کارل مارکس می گوید: « سرگذشت آنان را بخوان، تا از سرگذشت مردان بزرگ تاریخ باخبر شوی.» مطالعه اندیشه ها، جهانبینی و شرح حال مارکس در طول سالهای بعد از مرگش برای میهن پرستان جوان و جنبش های ترقی خواه در کشورهای آسیایی، افریقایی و امریکای لاتین رهنمود مبارزه و زنده گی آنان شده و واقعیت اندیشه، شور انقلابی، صداقت و گفتارش دارای چنان گیرایی، نفوذ و اثر است، که نه تنها نبرد خلق های اسیر این کشور ها را برای آزادی آسان و کوتاه ساخت، بلکه ثابت نمود رسیدن توده های مردم به صلح، ثبات، ترقی و خوشبختی امکان پذیر می باشد. 

پاول لافارک دانشمند فرانسوی، انقلابی و عضو انترناسیونال اول در باره مارکس می نویسد: وی از جوانی، به پیروی از توصیه ای هیگل، برای تقویت حافظه، اشعار را به زبانی که نمی شناخت از بر می کرد. مارکس اشعار هاینه و گوته را که اغلب در صحبت هایش از آنها شاهد می آورد، از بر داشت و پیوسته به مطالعه آثار دیگر شاعران اروپایی که برگزیده بود، می پرداخت. هر سال آثار اشیل شاعر تراژیدی گوی یونان باستان را به همان زبان یونانی کهن دوباره می خواند. اشیل و شکسپیر را، به عنوان بزرگترین نوابغ درام نویسی، که بشریت به خود دیده است تحلیل می کرد. ستایش مارکس از شکسپیر، که آثارش را عمیقا مطالعه کرده بود، حد و مرزی نداشت و حتا کوچکترین شخصیت های آثار او را می شناخت. تمام اعضای خانواده او شیفته و ستایشگر شکسپیر بودند . هرسه دختر مارکس آثار شکسپیر را از یاد داشتند. در سی سالگی، هنگامیکه مارکس تصمیم گرفت، تا زبان انگلیسی را بیاموزد و تکمیل کند به جمع آوری و تنظیم اصطلاحات ویژه شکسپیر پرداخت. عین همین کار را با بخشی از آثار جدلی ولیم فیلسوف، انقلابی و ریفورمیست انگلیسی که مارکس احترام خاصی برای او قایل بود ، نیز انجام داد. اشعار دانته سیاست مدار و فیلسوف ایتالیایی و برنز نیز از آثار مورد علاقه او بودند. وقتی دختران مارکس طنز یا اشعار تغزلی این شاعر اسکاتلندی را دکلمه می کردند و یا به آواز بلند می خواندند اوغرق شادی می شد.

مارکس پر کار و بطور خسته گی ناپذیر زحمت می کشید ، شیوه استراحت او چنین بود که در اطاق قدم می زد، در نتیجه قدم زدن همیشه گی، یک تکه از فرش اطاق از قسمت پیش دروازه تا به کنار پنجره کاملا شاریده بود و به راهگکی باریکی در چمن همانند شده بود، گاهی روی کوچ دراز می کشید و رومان مطالعه می کرد، گاه  دو کتاب را هم زمان با هم می خواند. مارکس چون داروین به خواندن رومان علاقه فراوان داشت. او رومانهای قرن هجدهم را دوست داشت. از نویسنده گان معاصرش به پل دکک و چارلز لور آیرلندی، الیکساندر دوما، و والتراسکات اسکاتلندی علاقمند بود و به نظرش برجسته ترین اثر والتر اسکات کتابِ « اصول اخلاق کهن» بود. مارکس بخصوص شیفته قصه های پرماجرا و داستانهای خنده آور بود. به نظر او سروانتس ایتالیایی و بالزاک فرانسوی، برجسته ترین رمان نویسان بودند. بالزاک را سخت می ستود و قصد داشت به محض آن که اثر اقتصادی خود را به پایان برد، انتقادی بر « کمدی انسانی» اثر بالزاک بنویسد.

مارکس تمام زبانهای اروپایی را در حد مطالعه به آن زبانها می شناخت و به سه زبان المانی، فرانسوی و انگلیسی می نوشت و معتقد بود که یک زبان خارجی، سلاحی است در نبرد زنده گی.

او استعداد زیادی در فراگرفتن زبانها داشت، مارکس پنجاه ساله بود که شروع به آموختن زبان روسی کرد و با وجود آن که این زبان، از لحاظ ریشه شناسی با هیچ یک زبان های نوین و کهنی که او می شناخت مربوط نبود، پس از شش ماه چنان بر این زبان تسلط یافت، که می توانست از آثار شاعران و نویسنده گان روسی به ویژه پوشکین، گوگل و شدرین که ارزش خاصی برای آنها قایل بود لذت ببرد. دختران مارکس نیز این استعداد را، از او به ارث برده بودند، روزهای یکشنبه دخترانش نمی گذاشتند او کار کند، پدر در تمام روز در خدمت آنها بود ، وقتی هوا مساعد بود تمام اعضای خانواده به قصد گردش راه دشت و دامن، جنگل و دریا را در پیش می گرفتند، تا زمانی که دخترانش کوچک بودند، برای آن که تحمل سختی راه را برای آنان آسان سازد، به گفتن قصه های دور و درازی از پریان می پرداخت، که نسبت به درازی راه طول و تفصیلش می داد و شنونده گان کوچک او با شنیدن این قصه ها خسته گی راه را فراموش می کردند، نیروی تخیل شاعرانه مارکس بی نظیر بود، نخستین آثار ادبی او اشعارش بودند، خانم مارکس با دقت اشعار جوانی همسرش را حفظ می کرد، اما آن ها را به کسی نشان نمی داد، مارکس به دختران خود قول داده بود، تا نمایشنامه ای در باره برادران گراسوس ها از اشراف زاده گان روم باستان، که بخاطر تقسیمات اراضی به رعایا و برده گان و محدود ساختن مالکیت، مبارزه می کردند، بنویسد، که متاسفانه نتوانست به قول خود وفا کند، چه جالب بود اگر می توانستیم ببینیم مارکس چگونه برخوردی با مردی که پهلوان نبرد طبقاتی می نامیدش داشت و این داستان وحشت انگیز و پرشکوه از نبرد طبقاتی جهان باستان را، چگونه مطرح می ساخت.

ویلهلم لیبکنشت یکی از رهبران بر جسته سوسیال دموکراسی انقلابی المان، سیاست مدار و نویسنده، دوست نوجوانی و دوران جوانی مارکس، در مورد نیروی تفکر، آزادی افکار و مانده گاری اندیشه های او همواره شگفت زده بوده، راز عمده، محبوبیت پایدار و نفوذ مانده گار اندیشه های مارکس، برای بشریت مترقی و عدالت پسند در این حقیقت نهفته است، که جهانبینی او بازتابی از قانون مندی های جامعه و واقعیت های تاریخی می باشد. ویلهلم می نویسد : باید بگویم که مارکس به معنی حقیقی معلم و آموزگار من بود، من زبان شناس بودم، گاه نکاتی دشوار از نوشته های ارسطو یا اشیل را در برابرمن می نهاد و اگر نمی توانستم فورا آنها را درک کنم، غرق در یک شادی کودکانه می شد، گاه گاهی می کوشید تا ما را سوال پیچ نموده و در یک نقطه گیر کند و به این وسیله به وضع اسفبار دانشگاه های المان انتقاد نماید، ولی در عین حال طبق برنامه در تربیت و کمک به دروس ما می کوشید. او به زبانهای کهن چون زبانهای نوین مسلط بود، با هدیه کتاب « دن کیشوت» برای من زبان اسپانوی را آموخت و هر روز از من امتحان می گرفت که تا کجا آنرا خوانده ام و تا چه حد آن را فهمیده ام، اگر اشتباهی می داشتم با رهنمایی های ارزشمند و کمک های دلسوزانه او مشکلم رفع می شد. قلم مارکس یعنی خودی او، مردی که تا اعماق وجودش یک انسان ناب بود، مردی که هیچ کیشی را نمی شناخت، مگر کیش حقیقت را، آنچه را با رنج آموخته و بدان دل بسته بود، به محض آن که از نادرستی اش مطمین می گشت، دریک چشم برهم زدن به دور می انداخت، او نه قادر به ریا بود و نه تظاهر می کرد، او همیشه خودش بود هم در نوشته هایش و هم در زنده گی اش، مارکسی که در « سرمایه » می بینیم با مارکسی که در « هجدهم برومر»می بینیم و مارکسی که در « آقای فوگت » می بینیم یکی نیست. ما با سه مارکس گوناگون روبرو هستیم، با سه مارکس که در عین حال هرسه یک نفر اند – که علی رغم آن سه گانه گی، یگانه است. مارکس در سره نویسی سخت گیر بود، او همیشه با صرف وقت زیاد و با زحمت به جست وجوی واژه درست می پرداخت، از استعمال لغات خارجی نفرت داشت، می کوشید در کمترین  کلام، بیشترین معنای ممکن را بگنجاند، مارکس ارزشی فوق العاده برای بیان ناب و دقیق قایل بود، برجسته ترین استادان برگزیده او گوته، لسینیگ، دانته و سروانتس بودند، که وی تقریبا هر روزه آثار آنها را مرور می کرد. مارکس با وجود آنکه دو سوم عمر خود را در خارج از میهنش بسر برد، خدمات برجسته ای به زبان المانی کرد و در جمله ای گرانقدر استادان و آفرینش گران زبان المانی است. گاه گاهی برای تفریع بیرون شهر می رفتیم، معمولا همه با هم ترانه می خواندیم، که به ندرت سیاسی بود. اکثرا ترانه های پراحساس محلی و سرودهای « وطنی » مخصوص زاد گاه بودند – مثلا:«  ای اشتراسبورگ، ای اشستراسبورگ، تو ای شهر زیبا »که بسیار محبوب و قابل توجه بود، در طول راه کسی اجازه نداشت از سیاست سخن گوید. در عوض صحبت از ادبیات و هنر فراوان بود و مارکس امکان می یافت تا حافظه عظیمش را نشان بدهد، او قطعات بزرگی از « کمیدی الهی»  را که تقریبا تمامش را از یاد کرده بود، دکلمه می کرد و هم چنین صحنه های از شکسپیر را، آنوقت خانمش که نیز یک شکسپیرشناس تمام عیار بود، دنبال مطلب را می گرفت، هرگز جان کلام را گم نمی کرد و همیشه معنا را به درستی بیان می نمود.

فرانسیسکا کوگلمان دانشمند علوم طبی، انقلابی و عضو فعال انترناسیونال اول، جزییاتی از تصویر شخصیت بزرگ کارل مارکس را، چنین مینویسد: مارکس همیشه به خانه ای ما، به مهمانی می آمد و گاهی هم دیر اقامت می نمود، پدر و مادرم به شادی از او اسقبال می نمودند، صبح ها مادرم کوشش می کرد تا بسیار وقت از خواب برخاسته و صبحانه را آماده سازد و تمام کار های خانه را انجام میداد، تا وقت بیشتر داشته باشد، که با مارکس در موارد مختلف علمی، هنگام خوردن چای صبح صحبت نماید. مادرم خیلی زود با مارکس پیوند دوستی برقرارکرد و تا وقتی که زنده بود از او به نیکی یاد می کرد، مادرم بارها از فراوانی مطالعات، وسعت افق دید و این که، چه با گرمی مارکس شیفته هر چیز نجیب و زیبا بود، سخن می گفت، همچنان مارکس به مادرم به دلیل مهربانی، حاضر جوابی، خلق خوب و دانش وسیعی که علی رغم سن کم داشت، بخصوص در زمینه ادبیات، دوست و علاقمند بود. در اطاق کار مارکس، مجسمه از مینروا ( الهه حکمت در روم باستان) قرار داشت و در پای این مجسمه بوف پرنده کوچکی که شبها بخاطر شکار از لانه اش بیرون میشود، قرار داشت، روزی بر حسب شوخی برای مادرم گفت : تو یک الهه جوان حکمت هستی، مادرم در جواب گفت: نه من همان بوف یا پرنده کوچکم، که در پای شما می نشینم. از این رو مارکس گاه گاهی مادرم را بوف مهربان خطاب می کرد. 

 مارکس، هاینریش هاینه ادیب، نویسنده و شاعر المانی را شخصا می شناخت، هاینه از جمله شعرای محدود اروپایی است، که منظومه با عنوان « فردوسی شاعر» بخاطر بزرگداشت از « شاهنامه فردوسی » و حماسه سرای زبان فارسی دری نوشته است. هاینه در روزهای آخر زنده گی به مریضی خطرناکی گرفتار شد، مارکس در آخرین روز های حیاتش برای دیدنش به پاریس رفت، حالش چنان بد بود که کسی اجازه نداشت به او دست بزند، درست در آن لحظه که مارکس داخل اطاق شد، پرستاران تختخواب او را عوض می کردند و هاینه را چند پرستار، که خانم ها بودند روی دست داشتند، هاینه که طبع شوخ خود را در آن حال بد هم از دست نداده بود، به مارکس خوش آمدید گفته و با صدای بسیار ضعیفی گفت:« مارکس عزیز می بینید، خانم ها هنوز هم مرا روی دست می برند.»

مارکس می گفت، که منشا تمام اشعار زیبا و عاشقانه ای هاینه تخیل اوست، زیرا او هیچ وقت از مهر زنان برخوردار نبود و در زنده گی زناشویی نیز بخت یاری اش نکرد و این شعر او کاملا وصف حال خودش است، که می گوید:

ساعت شش صبح او را به دار آویختند

هفت صبح در گورش نهادند،

ولی هشت صبح زنش

شراب سرخ می نوشید و می خندید.»

دوستی برای مارکس مقدس بود، روزی یک رفیق حزبی که به دیدار او آمده بود، به خود اجازه داده بود در مورد انگلس بگوید، که این مرد ثروتمند می توانست کمک بیشتر اقتصادی بکند. مارکس کلام او را قطع می کند و می گوید:«  مناسبات انگلس و من به قدری عمیق و لطیف است، که هیچ کس حق ندارد در آن دخالت کند.»

فرانسیسکا کوگولمان ادامه می دهد: مارکس نه تنها شیفته شاعران بزرگ یونان باستان و هم چنین شکسپیر و گویته بود، بلکه شامیسو دانشمند فرانسوی و عضو اکادمی علوم در برلین و روکرت نیز از زمره شاعران محبوبش بودند، از شامیسو قطعه شعر « گدا و سگ اش » را از یاد می خواند و بلاغت روکیرت را،  شگفت انگیز تعریف می کرد، روکیرت شاعر، زبانشناس و شرق شناس المانی است، که او را بنام « پدر شرق شناسی المان» نیز یاد می کنند، روکیرت اشعار مولاناجلال الدین بلخی، سعدی و حافظ شیرازی را ترجمه و آیات قرآن را به زبان المانی در نظم در آورده است، مارکس « مقامات حریری» روکیرت را که از عربی ترجمه شده بود و در شکل بدیع، نو آفرینی و زیبایی کلام خود، با دیگر آثار قابل مقایسه نبود می ستود، که پس از گذشت سالها مارکس آنرا به مادرم هدیه کرد. مارکس گفت وگو درباره سیاست و مسایل حزبی را به پیاده روی های صبحانه با پدرم و دیگر آشنایان محدود می ساخت. دربین این افراد یک نجیب زاده انقلابی پولندی بود به نام گراف پلاتر، او چنان غرق اندیشه های خود می شد، که ظاهرا همراهی با مارکس  برایش دشوار بود، گراف پلاتر چاق، کوتاه قد،سیاه مو و در راه رفتن کمی تنبل بود، اوتوکنیله نقاش صحنه های تاریخی، که دوست پدرم بود می گفت، اگر بپرسند کدام یک از این دو نفر نجیب زاده است، آدم بدون تردید مارکس را انتخاب می کند.

از نویسنده گان اسپانیایی، محبوب مارکس کالدرون بود، اشعار گوناگون او را با خود همراه داشت و اکثرا برای دیگران می خواند، مارکس شبانه و به ویژه هنگام غروب با رغبت به پیانو نواختن استادانه خانم رتنگه ، گوش می داد.

 مارکس در خانه نهایت محبت آمیز، با دختران خود صمیمی و خانمش را بسیار دوست داشت، الیانورمارکس، دختر کارل مارکس از خاطرات طفلیت و  دوران نوجوانی، که از پدرش دارد مینویسد: من در آنزمان کوچک بودم، او برای خواهرانم در طی راهپیمایی ها قصه می گفت، این قصه ها نه به فصل، بلکه به میل ( که بیشتر از یک کیلومتراست) تقسیم می شدند. خواهرانم از پدر میخواستند تا یک « میل » دیگر هم برای آنان قصه بگوید، اگر از خود بگویم، من قصه « هانس کوته دامن » را از تمام قصه های فراوانی که برایم می گفت، دوست داشتم، این قصه ماه ها و ماه ها به درازا می کشید، هانس کوته دامن جادو گربود او یک دوکان اسباب بازی فروشی داشت و بسیار از مردم محل قرضدار بود، دوکان هانس کوتاه دامن پر از شگفت انگیزترین چیزها، از مردان و زنان چوبی گرفته تا انواع غول ها و آدم های کوچک، شاهان و شهبانو ها، چار پایان و پرندگان که از لحاظ کثرت به کشتی « نوح»  و حیوانات آن شبیه بود، میماند. هانس چون در قرض تا به گلو غرق بود مجبور شد یک یک این اسباب بازی های قشنگ و جالب را بفروشد، ولی هانس این چیزهای زیبا را به « شیطان» می فروخت و جای تعجب اینجا بود، که بعد از گذشت زمان، از راه دور، از آن طرف دریا ها و کوه ها این اسباب بازی های فروخته شده از نزد شیطان فرار نموده دوباره خود را به دوکان هانس کوتاه دامن می رساندند، بعضی از این قصه مانند قصه های هوفمان نویسنده، طراح، نقاش و استاد پر تخیل و هیجان انگیز، موی بر تن آدمی راست می کرد، بعضی از آنها مضحک، اما همه قصه ها از گنجینه های بی پایان ابتکار،خیال و طنزآگینه و پر بودند. به همین شیوه پدرم در باره سیاست و مذهب نیز با فرزندانش سخن می گفت، به یاد دارم، که هنگام نوجوانی مشکلات مذهبی داشتم هر روز برای شنیدن موسیقی پرشکوه مذهبی به کلیسای کاتولیک می رفتم و این موسیقی تاثیری عمیق در من به جای می گذاشت، این موضوع را با پدرم درمیان گذاشتم، او با لحن آرام همه چیز را به روشنی برایم تجزیه و تحلیل کرد و به این ترتیب مشکلم رفع شد. پدرم والتر اسکات را به تکرار مطالعه می کرد و او را می ستود و والترسکات را مانند بالزاک و فیلدینگ خوب می شناخت و درباره آثار آنها، با ما نیز سخن می گفت و به ما نشان می داد که بهترین و زیبا ترین قطعات این آثار کدامست، راه و رسم فکر کردن و فهمیدن و درک نمودن آن را طوری به ما می آموخت، که نهایت دلچسپ می شد و انسان سراپا گوش می گردید.

در آن زمان که نهضت های انقلابی و کارگری اوج می گرفت و نظریات ضد استبدادی و ضد استعمارِی مارکس میان جنبش های عدالت پسند و ترقی خواه وسعت پیدا می کرد، تدویر جلسات و نشست های بین المللی و تعمیق مبارزات ضدامپریالیستی و مبارزات اجتماعی، بدون استفاده از نظریات و مشوره های علمی کارل مارکس برای انقلابیون و پیکار جویان انقلابی غیرممکن بود.

آنسامو لوریزو دانشمند و انقلابی اسپانوی می گوید: زنگ دروازه را فشار دادم، پیر مردی ظاهر شد که نور چراغ کوچه مستقیما به صورتش می تابید، به نظرم آمد « تندیس پدرسالاری» بزرگوار می باشد، که نیروی آفرینش هنرمند چیره دست و توانا، آن را خلق کرده است، با ادب و متواضع نزدیک رفتم و خود را به عنوان نماینده فدراسیون انترناسیونال اسپانیا معرفی کردم. این مرد، من را در آغوش گرفت و پیشانی ام را بوسید و با کلام پر مهر به لسان اسپانوی به من خوش آمدید گفت و مرا به داخل خانه دعوت کرد، او کارل مارکس بود.

من که از راه دور آمده بودم، پاری از شب گذشته و فامیل اش همه خواب بودند، مارکس با مهربانی خاص خوراک مختصر واشتها آوری فراهم ساخت. بعد چای نوشیدیم و در باره اندیشه های انقلابی، تبلیغات و سازماندهی به تفصیل سخن گفتیم، مارکس از کارهای که در اسپانیا صورت گرفته بود بسیار راضی بود، در باره گذارشی که از اسپانیا برای ارایه نمودن در کنفرانس آورده بودم به حد کافی سخن گفتیم. بعد از آن این مرد بزرگوار به سخن گفتن در باره ادبیات اسپانیایی پرداخت. که آنرا با تمام جزئیاتش خوب می شناخت، مارکس با گفته های خود در باره تیاترباستانی ما، تاریخ آن، تغییرات و پیشرفت هایش که همه جزیاتش را عمیق میدانست من را شگفت زده ساخت  کالدرون، لوپه دوکا، تیسرو و دیگران را که به نظر او، نه تنها استادان تیاتر اسپانیا، بلکه از اروپا هم بودند. مورد بررسی اساسی، تحلیل و داوری قرار داد، تحت تاثیر رفته بودم و خود را نکوهش می کردم، که نتوانسته بودم خود را با دانش و سرعت فهم این شخصیت بزرگ هماهنگ سازم. مارکس در باره تمام موضوعات با تسلط کامل سخن می گفت و در ضمن در مورد ماهیت مضمون و چگونه گی رومان « هیدالگولامانچا » که از رومان های مشهور در جهان است سخن به میان آورد و نافذش را ستود.

صبح روز بعد با دختران مارکس و دیگر نماینده گان و شخصیت هایی که به تدریج حضور یافته بودند معرفی شدم. میخواهم از دو موردی که در این مراسم پیش آمد و یاد آن همیشه موجب شادی خاطر من می شود، یادکنم و سخن بگویم، بزرگترین دختر مارکس هم لسان اسپانوی می دانست گرچه تلفظش مثل تلفظ پدرش خوب نبود، از من خواهش نمود تا چیزی به اسپانوی برایش بخوانم، زیرا میل داشت تلفظ صحیح را بشنود، مرا باخود به کتابخانه بزرگی که مملو از کتاب بود برد، از بخشی که مخصوص ادبیات اسپانیایی بود، دو کتاب را بیرون آورد، یکی دن کیشوت بود و یکی هم مجموعه نمایشنامه های کالدرون، از کتاب اول « خطابیه دن کیشوت را به چوپان» و از کتاب دیگر، چند بیت خوش طنین از « زنده گی یک رویا » را، که از زمره گوهرهای زبان اسپانوی است و به عنوان قله های از تفکر بشری شناخته شده اند، برایش خواندم. میخواستم توضیحاتی در این موارد برایش بدهم، اما بسیار زود درک کردم که در مورد شکل اشعار و زیبایی مضمون و ماهیت، ریشه و اسطوره آن از دانش ضروری و آگاهی کامل برخوردار است، که قبلا به فکر من نرسیده بود.      

انگلس نویسنده بزرگ ، دوست و همکار مارکس در« لودریک فویرباخ و پایان فلسفه کلاسیک المان»  چنین می نویسد:«  آنچه که مارکس انجام داده است من هرگز نمی توانستم انجام دهم. مارکس از همه ما بالاتر بود، دورتر از همه ما می دید و بیش تر و سریع تر از همه ابراز نظر می کرد. مارکس نابغه بود و ما حد اکثر، صاحب قریحه هستیم. بدون او تیوری ما به هیچ وجه آن چیزی نبود، که اکنون هست. لذا این تیوری بحق بنام وی موسوم است.» یعنی مارکسیزم.

 

ماخذ:

-         ویکیپیدیا به زبانهای روسی، دری و انگلیسی.

-         آثار مترقی احزاب سوسیالیستی.

-         یاد داشتهای از آرشیف دست داشته ام.

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۸ـ ۲۴۱۰

 

یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

 

استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

 

Copyright ©bamdaad 2018