اهــریمــن سیـاه
عمال ارتجاع
اندر حصار قلعه سنگی کهنه ی
بی جا نشسته یی
بی جا خزیده یی
زینجا بقصد جان جوانان دادخواه
سنگر گرفته یی
بر روی رهروان عدالت پسند پاک
آتش گشوده یی
اما بدان که آتش خشم هزار ها
روزی ز روزها نشود کان شراره اش
در انتهای عمق جهنم برد ترا
ای کهنه کار قرن
ای فتنه ی زمان
کاندر کنار جاده سر راه کاروان
بی جا نشسته یی
بی جا خزیده یی
خونها که ریخته یی
این نیست راه حل وطن یا نجات تو
این صفحه پاک می نشود از صفات تو
بهتر همینکه نیک بدانید که یکزمان
کاین خونهای ریخته شده در ره وطن
هر قطره قطره اش
هر ذره ذره اش
هر چکله چکله اش همه سیلاب می شود
گرداب می شود
ودرین موج بی امان
خود در میان آن
با دار ودسته ات همه غرقاب می شوید
اما مبارزان ایستاده اند بپا
زیرا درین دیار
از خون ما بروید هزارن مبارزی
موج خروش وجنبش رزم سراسری
در این چنین فضا
اندر چنین هوا
همراه کاروان
با عزم استوار
گامی به پیش می کشد و پیش میرود
تا پرتو سحر
آنگاه تمام ظلمت شب روز می شود
آزاده گان با همه پیروز می شوند
(عبدالو کیل کوچی )
شعر دربامداد ـ ۴ /۱۷ ـ ۲۲۰۶