وفــــاق
ای دو ستان چرا همه یکجا نمیشویم
راه گر یکیست تا بکی همـراه نمیشویم
کشتی اگرشکست نی توزنده یی نه من
پس در پی نجات چرا مــا نمیشویم
زخم وطن گـذشـته زحــد علاج آن
با دوري و نفا ق مــدا وا نمیشویم
مشکل مشخص است همه درک میکنند
لیکن براه حل همه همپا نمیشویم
تا ما بپای خویش نبرداشته ایم گام
هــرگــز قبول باور د لها نمیشویم
عالیترین گزینه همین راه وحــدت است
بی همد گر قوی و تــوا نا نمیشویم
در روشنی وحــد ت اندیشــه و عمل
جمعیم ، از اصـول مجزا نمیشویم
با عزم آهنین و هــد فمند و استوار
راه می بریم به پیش محابـا نمیشویم
جز با وفــاق و بینش سـازنده گی و کار
مــا صاحبان کشــو ر زیبا نمیشویم
در کوره راه پر خم و پیچ زمـانه هـــا
فــرزانه میر ویم و هرا سا نمیشویم
گر ز آسمان سنگ ببـارد به فـرق ما
تسلیم هیچ کشور د نیا نمیشویم
با کشتی نجات به سوی کرانه ها
خوش میرویم هـراسه دریا نمیشویم
با همدلی بلاخــره پیـروز میشویم
از با همی شکسته وشیدا نمیشویم
هر گاه که در وفاق موفق شویم ما
آنگاه شکست را پذ یرا نمیشویم
(عبدالو کیل کوچی )
شعر دربامداد ـ ۴ /۱۷ ـ ۰۵۰۲